شکستگیهای سامانمندsystematic fracturesواژههای مصوب فرهنگستانشکستگیهایی با ویژگیهای مشابه که در یک یا چند دسته ظاهر میشوند
شکستگی پروانهایbutterfly fractureواژههای مصوب فرهنگستانجدا شدن قطعهای تقریباً مثلثی و شبیه به پروانه از استخوانهای بلند
شکستگی ترکهایgreenstick fracture, willow fracture, bent fracture, hickory sick fractureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شکستگی ناکامل در استخوانهای بلند کودکان که در آن استخوان خم میشود و فقط قوس بیرونی آن میشکند و قطعات شکسته جابهجا نمیشوند
شکستگی تغذیهایtrophic fractureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شکستگی در استخوانی که براثر تغذیۀ نامناسب تضعیف شده باشد
شکستگی قطعهایsegmental fractureواژههای مصوب فرهنگستانشکستگی استخوان بلند که در آن قطعۀ میانی استخوان از قطعات بالایی و پایینی جدا شود
شکسته پالغتنامه دهخداشکسته پا. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شکسته پای . که پای او شکسته باشد. (ناظم الاطباء). که استخوان پای وی خرد شده یا شکاف و ترک برداشته باشد : اندر چه اثیر اسیرند تا ابدزآن جز شکسته پای گسسته رسن نیند.