سبکریلغتنامه دهخداسبکری . [ س ُ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از غلامانی است که یعقوب لیث صفار با خود از سیستان بیاورد، و عمرو لیث او را ببغداد فرستاد با هدیه های نیکو به نزدیک موفق و احمدبن ابی الاصبع با او یکجا برفت و در سال 275 هَ . ق . ببغداد رسید. و در زمان امارت
شبکوریnyctalopia, night blindness, noctural amblyopiaواژههای مصوب فرهنگستاندید ضعیف در نور کم یا در شب
رطلةلغتنامه دهخدارطلة. [ رِ ل َ ] (ع ص ) مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از اقرب الموارد). رجوع به رِطل و رَطل شود.
رطلةلغتنامه دهخدارطلة. [ رَ ل َ ] (ع ص ) مؤنث رطل . (منتهی الارب ). مؤنث رطل به معنی اسب سبکرو. (از آنندراج ). رجوع به رَطل شود.
سفنجلغتنامه دهخداسفنج . [ س َ ف َن ْ ن َ ] (ع اِ) شترمرغ نر سبکرو. (منتهی الارب ). شترمرغ زودرو. (مهذب الاسماء). || مرغی است که بسیار جست کند. (منتهی الارب ).
مولتانیلغتنامه دهخدامولتانی . (ص نسبی ) منسوب به مولتان . آنکه یا آنچه به مولتان نسبت دارد.- محمل مولتانی ؛ محملی که در مولتان ساخته شود. کجاوه که در مولتان سازندش : یکی جعدمویی هیونی سبکروتو گویی یکی محملی مولتانی .<p class="autho