سجاوندی کردنلغتنامه دهخداسجاوندی کردن . [ س َ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از منقش کردن . (غیاث ). به شنجرف و آب طلا نوشتن و نوشته شدن آیات قرآنی . (آنندراج ) : خواهم آن رخ را ز نقش بوسه گل بندی کنم مصحف رخساره ٔ او را سجاوندی کنم . محمد سعید اشرف
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) (الامام ) سراج الدین ابوطاهر محمدبن محمدبن عبدالرشید. رجوع به محمد... شود.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) احمدبن محمد مکنی به ابوبدیل . رجوع به احمدبن محمد... شود.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) محمدبن ابی یزید طیفور ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالفضل السجاوندی القاری ، متوفی 560 هَ . ق . او راست :1 - «الوقف و الابتداء» که هفت گونه وقف رامیشناساند.<span class="hl
سجاوندیفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) علائمی که در نقطهگذاری متون به کار میرود.۲. (صفت نسبی، منسوب به سجاوند، ناحیه و کوهی در نزدیکی سیستان) [قدیمی] از مردم سجاوند.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نقشونگار کردن در صفحۀ کتاب با آب زر و شنگرف.
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن طیفور سجاوندی غزنوی یا احمدبن محمد سجاوندی . او راست : عین المعانی فی تفسیرالسبع المثانی . رجوع به احمدبن محمد سجاوندی و لباب الالباب ج 1 ص 362 شود.
اصول سجاوندیلغتنامه دهخدااصول سجاوندی . [ اُ ل ِ س َ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نقطه گذاری و گذاردن علامات . فنی است که در تجوید و املا از آن بحث میشود. رجوع به سجاوندی شود.
ابوطاهرلغتنامه دهخداابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبدالرشید سجاوندی . رجوع به محمد... شود.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) احمدبن محمد مکنی به ابوبدیل . رجوع به احمدبن محمد... شود.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) محمدبن ابی یزید طیفور ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالفضل السجاوندی القاری ، متوفی 560 هَ . ق . او راست :1 - «الوقف و الابتداء» که هفت گونه وقف رامیشناساند.<span class="hl
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) (الامام ) سراج الدین ابوطاهر محمدبن محمدبن عبدالرشید. رجوع به محمد... شود.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) احمدبن محمد مکنی به ابوبدیل . رجوع به احمدبن محمد... شود.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) محمدبن ابی یزید طیفور ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالفضل السجاوندی القاری ، متوفی 560 هَ . ق . او راست :1 - «الوقف و الابتداء» که هفت گونه وقف رامیشناساند.<span class="hl
سجاوندیفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) علائمی که در نقطهگذاری متون به کار میرود.۲. (صفت نسبی، منسوب به سجاوند، ناحیه و کوهی در نزدیکی سیستان) [قدیمی] از مردم سجاوند.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نقشونگار کردن در صفحۀ کتاب با آب زر و شنگرف.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) (الامام ) سراج الدین ابوطاهر محمدبن محمدبن عبدالرشید. رجوع به محمد... شود.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) احمدبن محمد مکنی به ابوبدیل . رجوع به احمدبن محمد... شود.
سجاوندیلغتنامه دهخداسجاوندی . [ س َ وَ ] (اِخ ) محمدبن ابی یزید طیفور ملقب به شمس الدین و مکنی به ابوالفضل السجاوندی القاری ، متوفی 560 هَ . ق . او راست :1 - «الوقف و الابتداء» که هفت گونه وقف رامیشناساند.<span class="hl
اصول سجاوندیلغتنامه دهخدااصول سجاوندی . [ اُ ل ِ س َ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نقطه گذاری و گذاردن علامات . فنی است که در تجوید و املا از آن بحث میشود. رجوع به سجاوندی شود.
سجاوندیفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) علائمی که در نقطهگذاری متون به کار میرود.۲. (صفت نسبی، منسوب به سجاوند، ناحیه و کوهی در نزدیکی سیستان) [قدیمی] از مردم سجاوند.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نقشونگار کردن در صفحۀ کتاب با آب زر و شنگرف.