شیرپختلغتنامه دهخداشیرپخت . [ پ ُ ] (اِ مرکب ) روغن کنجد. (ناظم الاطباء). شیربخت : تن وی را به روغنی که اندر وی قبض نباشد چون روغن خیری و روغن شیر پخت تازه بمالند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گروهی گویند دو روز شکر سوده با روغن شیرپخت تازه می دهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ص <span
سرخطلغتنامه دهخداسرخط. [ س َ خ َ ] (اِ مرکب ) تعلیم خوش نویسان . (غیاث ) (آنندراج ). سرمشق : سرخط که برین ورق کشیده ست شک نیست در آن که آفریده ست . نظامی .به سرخطنویسی علم زآن نمطکه رخسار خوبان کند مشق خط. <p class="author"
صرخدلغتنامه دهخداصرخد. [ ص َ خ َ ] (اِخ ) شهری چسبیده به بلاد حوران از اعمال دمشق و آن قلعه ای است حصین و ولایتی نیکو و وسیع. شراب منسوب به آن معروف است . شاعر گفته است :و لذّ کطعم الصرخدی ترکته بارض العدی من خشیة الحدثان . (معجم البلدان ).شهری است بشام و
صرخدلغتنامه دهخداصرخد. [ص َ خ َ ] (اِ) اسم است مر خمر را. (منتهی الارب ). و آن شراب منسوب بشهر صرخد باشد. رجوع به صرخدیة شود.
قاسيدیکشنری عربی به فارسیبيرحم , ظالم , ستمکار , ستمگر , بيدادگر , تند , درشت , خشن , ناگوار , زننده , ناملا يم , سخت دل , بي عاطفه , سرخت , لجوج , سنگدل , پي مانند , سفت , محکم , شق , با اسطقس , شديد , زمخت , بادوام , سخت , دشوار
نیم دایرهلغتنامه دهخدانیم دایره . [ ی ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) قوس . (یادداشت مؤلف ). منحنی ای معادل نصف دایره . قوسی بزرگ . (فرهنگ فارسی معین ) : صورت کمان چون نیم دایره است و نیمه دایره ٔ فلک به شش برج قسمت پذیرد. (نوروزنامه ).به گرد ن
زنگاریلغتنامه دهخدازنگاری . [ زَ ] (ص نسبی ) برنگ زنگار. (ناظم الاطباء). زنجاری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به زنگار. (فرهنگ فارسی معین ) : خلقانش کرد جامه ٔزنگاری این تند و تیز باد فرودینا. دقیقی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
برکشیدنلغتنامه دهخدابرکشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کشیدن . استخراج کردن . برآوردن . بیرون کردن . بالا کشیدن . بیرون آوردن . (ناظم الاطباء). خارج ساختن . (یادداشت مؤلف ) : لعل می را ز درج خم برکش در کدونیمه کن به