سرشاسیoverhang 3واژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ موجود میان مرکز نخستین یا آخرین محور چرخ خطنورد تا هریک از دو سر خطنورد با احتساب بیرونزدگی بار در محور طولی آن
سپرسازلغتنامه دهخداسپرساز. [ س ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه سپر سازد. آنکه سپر درست کند : هندوانند سپرساز از سیم لیک دارنده ٔ تیر خزرند. خاقانی .ندانم سپرساز خاقانیاکه نادانی اکسیر دانستن است .خاقانی .
سپرسازفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه سپرهای اتومبیل را تعمیر میکند.۲. [قدیمی] کسی که سپر میسازد؛ سازندۀ سپر.