سروسامان دادنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بسامان کردن، نظمونسق دادن، سامانبخشیدن، مرتب کردن ۲. داماد کردن ۳. عروس کردن
چم گرفتنلغتنامه دهخداچم گرفتن . [ چ َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) رونق گرفتن . سروسامان گرفتن . بسامان شدن : چرا همی نچمم تا کند چرا تن من که نیز تانچمم کار من نگیرد چم . رودکی .رجوع به چم شود. در تداول روستائیان خراسان ، چم کسی را گرفتن ؛