سعادةلغتنامه دهخداسعادة. [ س َ دَ ] (ع اِمص ) نیک بختی . خلاف شقاوت و نیک بخت شدن . (آنندراج ). نیک بختی . (مهذب الاسماء). نیک بخت شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). فرخندگی . خجستگی . همایونی . رجوع به سعادت شود. || در اصطلاح صوفیه خواندن ازلی را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
صعادةلغتنامه دهخداصعادة. [ ] (اِخ ) شهرکی است بناحیت پارس خرم و آبادان و بدریا نزدیک . (حدود العالم ).
شحاذةلغتنامه دهخداشحاذة. [ ش َح ْحا ذَ ] (ع ص ) مؤنث شحاذ. (از مهذب الاسماء). گدای مبرم و سمج زن . || روشن گر. صیقل . صقال . صاقل . جلاء: شحاذالسیوف ؛ جلاءالسیوف . (یادداشت مؤلف ).
شعودهلغتنامه دهخداشعوده . [ ش َع ْ وَ دَ / دِ ] (از ع ، اِمص ) شعوذة. شعبده . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی شعبده که نمود بی بود باشد. (برهان ). و رجوع به شعبده و شعوذة شود.
شعوذهلغتنامه دهخداشعوذه . [ ش َع ْ وَ ذَ / ذِ ] (از ع ، اِمص ) شعوذة. شعوده و شعبده و چابکی دست و تردستی . (ناظم الاطباء). سبکی و چالاکی دست . شعبده و افسون که بدان در نظر چیزی بر غیر اصل خود نماید. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سبک دستی . (دهار
سهم السعادةلغتنامه دهخداسهم السعادة. [ س َ مُس ْ س َ دَ ] (اِخ ) سهم سعادت ، حاملی است از فلک البروج که بعد آن ازدرجه ٔ طالع بر توالی بروج مثل بعد قمر باشد از شمس علی التوالی ؛ مثلاً هرگاه آفتاب در اول حمل و قمر در اول ثور باشد و اول جوزا طالع، سهم السعادة اول سرطان است و ... سهم السعادة دلیل مال و
جزائرالسعادةلغتنامه دهخداجزائرالسعادة. [ ج َ ءِ رُس ْ س َ دَ ] (اِخ ) همان جزائرالخالدات است . رجوع به جزائرالخالدات و الحلل السندسیة ج 1 ص 207 و نخبة الدهر دمشقی شود.
بالیمن و السعادةلغتنامه دهخدابالیمن و السعادة.[ بِل ْ ی ُ ن ِ وَس ْ س َ دَ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + ال + یمن + و + ال + سعادة) به میمونی و فرخی . به فرخندگی و نیکبختی . و رجوع به یمن و رجوع به سعادت شود.