سفیدهلغتنامه دهخداسفیده . [ س ِ دَ / دِ ] (اِ) اسفیداج . آن خاکستر سرب و نیز ارزیز باشد که در طب بکار است . (از بحر الجواهر). || سپیده ٔ تخم . مقابل زرده ٔ تخم مرغ . || روشنایی صبح . فجر. سپیده ٔ صبح : سفیده چو پیدا شد از چرخ پیر<br
سفیدهفرهنگ فارسی عمید١. (زیستشناسی) مادۀ لزج و بیرنگ که میان تخممرغ در اطراف زرده جا دارد و با پخته شدن تخممرغ سفت و سفیدرنگ میشود.۲. = سپیده
سفیدهفرهنگ فارسی معین(س یا سَ دِ یا دَ) (اِ.) مادة پروتئیدی لزج آب مانند حول زردة تخم که بر اثر حرارت منع قد و سفید رنگ می شود، اسپیده .
بیخستهلغتنامه دهخدابیخسته . [ ب َ / ب ِ خ َ / خ ُ ت َ/ ت ِ ] (ن مف ) درمانده و عاجزشده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (اوبهی ). درمانده . (شرفنامه ٔ منیری ) :
ابولؤلولغتنامه دهخداابولؤلؤ. [ اَ ل ُءْ ل ُءْ ] (اِخ ) فیروز. غلام مغیرةبن شعبه . طبری گوید: او حبشی بود و ترسا و درودگری کردی و هر روز مغیره را دو درم دادی . روزی این فیروز سوی عمر آمد و او بامردی نشسته بود گفت یا عمر مغیره بر من غلّه نهاده است و گران است و نتوانم دادن بفرمای تاکم کند. گفت چن
سفیدهلغتنامه دهخداسفیده . [ س ِ دَ / دِ ] (اِ) اسفیداج . آن خاکستر سرب و نیز ارزیز باشد که در طب بکار است . (از بحر الجواهر). || سپیده ٔ تخم . مقابل زرده ٔ تخم مرغ . || روشنایی صبح . فجر. سپیده ٔ صبح : سفیده چو پیدا شد از چرخ پیر<br
سفیدهفرهنگ فارسی عمید١. (زیستشناسی) مادۀ لزج و بیرنگ که میان تخممرغ در اطراف زرده جا دارد و با پخته شدن تخممرغ سفت و سفیدرنگ میشود.۲. = سپیده
سفیدهفرهنگ فارسی معین(س یا سَ دِ یا دَ) (اِ.) مادة پروتئیدی لزج آب مانند حول زردة تخم که بر اثر حرارت منع قد و سفید رنگ می شود، اسپیده .
سفیدهلغتنامه دهخداسفیده . [ س ِ دَ / دِ ] (اِ) اسفیداج . آن خاکستر سرب و نیز ارزیز باشد که در طب بکار است . (از بحر الجواهر). || سپیده ٔ تخم . مقابل زرده ٔ تخم مرغ . || روشنایی صبح . فجر. سپیده ٔ صبح : سفیده چو پیدا شد از چرخ پیر<br
سفیدهفرهنگ فارسی عمید١. (زیستشناسی) مادۀ لزج و بیرنگ که میان تخممرغ در اطراف زرده جا دارد و با پخته شدن تخممرغ سفت و سفیدرنگ میشود.۲. = سپیده
سفیدهفرهنگ فارسی معین(س یا سَ دِ یا دَ) (اِ.) مادة پروتئیدی لزج آب مانند حول زردة تخم که بر اثر حرارت منع قد و سفید رنگ می شود، اسپیده .