سماءلغتنامه دهخداسماء. [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. دارای 130 تن سکنه .آب آن از قنات . محصول آنجا غلات ، گردو، بادام و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سماءلغتنامه دهخداسماء. [ س َ ] (ع اِ) آسمان . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). آسمان و لفظ سما مأخوذ از سمو است که به معنی بلندی باشد. (غیاث ) (آنندراج ) : اقبال و سعادت را آن مجلس و آن دست روینده زمین آمد و بارنده سماء است . مسعودسع
سماءلغتنامه دهخداسماء. [ س ِ ] (ع مص ) نبرد کردن کسی را دربزرگی . || مخالفت کردن . || نزاع کردن . || همچشمی کردن . (ناظم الاطباء).
سماءدیکشنری عربی به فارسیفلک (افلا ک) , اسمان , گنبد اسمان , سپهر , گردون , فلک , عرش , بهشت , قدرت پروردگار , هفت طبقه اسمان , خدا , عالم روحاني , در مقام منيعي قرار دادن , زياد بالا بردن , توپ هوايي زدن , اب وهوا
طرحوارهschemaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از دانش اولیه در باب یک مفهوم یا ماهیت که بهمثابۀ الگویی برای ادراک، تعبیر، تخیل یا حل مسئله عمل میکند
طرحوارۀ ادراکیperceptual schemaواژههای مصوب فرهنگستانالگوهای شناختی یک فرد که چهارچوبی ارجاعی را برای پاسخ به محرکهای محیطی ایجاد میکند
طرحوارة پایگاهدادهdatabase schemaواژههای مصوب فرهنگستانطرحی کلی که شیوة سازماندهی و ساختاربندی منطقی یک پایگاه را نشان میدهد
طرحوارة تصویریimage schemaواژههای مصوب فرهنگستانبازنمایی مفهومی انتزاعی در ذهن ناشی از تجربیات بدنمند (embodied) روزمرة انسان در تعامل با محیط
سمالغتنامه دهخداسما. [ س ُ ] (اِ) مشروبی بود که هندوان بر آتش مقدس می افشاندند. (تاریخ تمدن قدیم ایران ).
سماءالدولهلغتنامه دهخداسماءالدوله . [ س َ ئُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابن شمس الدوله (409 - 414 هَ . ق .). آخرین دیالمه همدان ابوالحسن سماءالدوله پسر شمس الدوله است که در 414 هَ . ق . بقصد تصرف بروجرد تاخ
سماءالدولهلغتنامه دهخداسماءالدوله . [ س َ ئُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) ابن شمس الدوله (409 - 414 هَ . ق .). آخرین دیالمه همدان ابوالحسن سماءالدوله پسر شمس الدوله است که در 414 هَ . ق . بقصد تصرف بروجرد تاخ
دسماءلغتنامه دهخدادسماء. [ دَ ] (ع ص ) نعت مؤنث است از دسمة که به معنی تیره گون گردیدن باشد. (از منتهی الارب ). مؤنث أدسم به معنی تیره گون . (از آنندراج ). دارای دسمة. (اقرب الموارد). ج ، دسم [ دُ / دُ س ُ ] .(از اقرب الموارد). و رجوع به دُسمة و أدسم شود.<
حارس السماءلغتنامه دهخداحارس السماء. [ رِ سُس ْ س َ ] (اِخ ) و حارِس ُالشَّمال (فلک ). بقار. نام یکی از صورتهای شمالی . از جمله ٔ ستاره های عواء. || نام دیگر صورت عوّاء. (نفایس الفنون : مقاله ٔ پنجم علم صور کواکب از قسم دویم در علوم اوایل ). || نام دیگر سماک رامح . رجوع به ثوابت شود.
خیفةالسماءلغتنامه دهخداخیفةالسماء. [ ف َ تُس ْ س َ ] (اِخ ) اهل خیفةالسماء پیروان اریدی می باشند و اریدی مردی توانگر بود به طیسفون و بهرسیر مقام داشت و مردی یهودی بر او کتبی از انبیاء و حکماء نوشت و اریدی دینی اختراع کرد و مردمان را بدان خواند و بر نواحی طیسفون قومی بر مذهب او باشند. (از ابن الندیم
مدینةالسماءلغتنامه دهخدامدینةالسماء. [ م َ ن َ تُس س َ ] (اِخ ) مدینةالرسول . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مدینة شود.
ماء السماءلغتنامه دهخداماء السماء. [ ئُس ْ س َ ](اِخ ) مادر منذربن امری ٔ القیس الثالث بن النعمان الاسود اللحمی ، یکی از ملوک عرب و او را برای صفای جمال و حسن طلعت این لقب داده اند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به اعلام زرکلی چ 2 ج <span class="hl" dir="l