سنتیدیکشنری فارسی به انگلیسیceremonial, classical, conservative, conventional, customary, traditional, traditionally, unwritten
سنتیفرهنگ فارسی معین(سُ نَّ) [ ع - فا. ] (ص .) 1 - ویژگی آن چه که ریشه در آداب و رسوم قدیم دارد یا از قدیم رایج بوده است . 2 - سنت گرا، پیرو سنت .
زنجیره 1catenary 1, alysoid, chainetteواژههای مصوب فرهنگستانخم حاصل از آویزان کردن یک زنجیر یکنواخت از دو سر آن
بررسی سنتیunsystematic surveyواژههای مصوب فرهنگستانپیمایشی ساده در باریکهای از محدودة مورد بررسی، برای جمعآوری یا وارسی بقایای سطحی و ثبت و ضبط موقعیت آنها باتوجهبه پدیدارهای مشهود
بررسی سنتیunsystematic surveyواژههای مصوب فرهنگستانپیمایشی ساده در باریکهای از محدودة مورد بررسی، برای جمعآوری یا وارسی بقایای سطحی و ثبت و ضبط موقعیت آنها باتوجهبه پدیدارهای مشهود
روانکاوی سنتیorthodox psychoanalysis, classical psychoanalysisواژههای مصوب فرهنگستاندرمان روانکاوانهای که بیهیچ جرحوتعدیلی به راهکارهای بنیادین زیگموند فروید پایبند است
بررسی سنتیunsystematic surveyواژههای مصوب فرهنگستانپیمایشی ساده در باریکهای از محدودة مورد بررسی، برای جمعآوری یا وارسی بقایای سطحی و ثبت و ضبط موقعیت آنها باتوجهبه پدیدارهای مشهود
روانکاوی سنتیorthodox psychoanalysis, classical psychoanalysisواژههای مصوب فرهنگستاندرمان روانکاوانهای که بیهیچ جرحوتعدیلی به راهکارهای بنیادین زیگموند فروید پایبند است