سوارقلغتنامه دهخداسوارق . [ س َ رِ ] (ع اِ) زوائد پره قفل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ج ِ سارقه . رجوع به سارق و سارقه شود.
شوارقلغتنامه دهخداشوارق . [ ش َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شارقة. (ناظم الاطباء). روشنیها و چیزهای روشن . (غیاث اللغات ) : و النور المتقوی بالشوارق العظیمة العاشق لسنخه ینجذب الی ینبوع الحیاة. (حکمت اشراق ص 224). و رجوع به شارقة شود.
سوارک آبلغتنامه دهخداسوارک آب . [ س َ رَ ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سواران آب است که حباب باشد. (برهان ). حباب . (فرهنگ رشیدی ) : به که در آبت افکنند بتاب نکشد آب خر سوارک آب . امیرخسرو.|| موجه ٔ آب . (برهان ). رجوع به سواران آب شو