سرآوریلغتنامه دهخداسرآوری . [ س َ وَ ] (حامص مرکب ) گرد آوری . (آنندراج ) (غیاث ). نگهبانی : اگر بجاست دل اعضا همه بجای خودندکند سرآوری گله را شبان تنها.نعمت خان عالی (از آنندراج ).
بازتاب شیرآوریsuckling reflexواژههای مصوب فرهنگستانواکنشی که با آزاد شدن هورمون پرولاکتین و تحریک اعصاب مامک مادر براثر مکیدن نوزاد ایجاد میشود
شیرآورلغتنامه دهخداشیرآور. [ وَ ] (نف مرکب ) شیراور. حیوانی که شیر دهد. (آنندراج ). شیرده و شیردار. (ناظم الاطباء). || شیرافزا. گیاه یا هرچه شیر انسان یا حیوان را افزون سازد. (یادداشت مؤلف ).
ساراگورلغتنامه دهخداساراگور. (اِخ ) نام قومی است که در دوره ٔ فیروزاول هیجدهمین پادشاه ساسانی (383 - 459 م ). از شمال قفقاز به گرجستان و ارمنستان تاختند. رجوع به ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 1</spa
سرآوریلغتنامه دهخداسرآوری . [ س َ وَ ] (حامص مرکب ) گرد آوری . (آنندراج ) (غیاث ). نگهبانی : اگر بجاست دل اعضا همه بجای خودندکند سرآوری گله را شبان تنها.نعمت خان عالی (از آنندراج ).
رسیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. آمدن، واردشدن ۲. اتصال، نیل، وصول ۳. پختن، کاملشدن، نضج ۴. سرآوری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن ۵. فرصت کردن، مجالیافتن ۶. وقوع