سکاشتهلغتنامه دهخداسکاشته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) خارپشت کلان تیرانداز. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سکاسه و سکاسته شود.
سکاستهلغتنامه دهخداسکاسته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) به معنی زکاسه و آن خارپشتی باشد که خارهای خود را مانند تیر اندازد و به عربی مدلج گویند. (برهان ) (جهانگیری ). خارپشت . (آنندراج ).مصحف رکاسه . رجوع به سکاسه و سکاشه و سکاشته شود.
سکاسهلغتنامه دهخداسکاسه . [ س ُ س َ / س ِ ] (اِ) سکاسته است که خارپشت تیرانداز باشد.(برهان ) (آنندراج ). رجوع به سکاسته و سکاشته شود.
سکاستهلغتنامه دهخداسکاسته . [ س ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) به معنی زکاسه و آن خارپشتی باشد که خارهای خود را مانند تیر اندازد و به عربی مدلج گویند. (برهان ) (جهانگیری ). خارپشت . (آنندراج ).مصحف رکاسه . رجوع به سکاسه و سکاشه و سکاشته شود.