شاحنلغتنامه دهخداشاحن . [ ح ِ ] (ع ص ) پُر. گویند: مرکب شاحن ؛ ای مشحون ، چون کاتم بمعنی مکتوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
شاحندیکشنری عربی به فارسیاسب جنگي , دستگاه پرکردن باطري و هرچيز ديگر (مثل تفنگ) , باري , بار کننده (کشتي) , بار , بارکش , مکاري
تپۀ شنیsand humpواژههای مصوب فرهنگستانتپهای شنی که در انتهای یک خط فرعی برای متوقف کردن قطار فراری ایجاد میکنند
شنآسsand millواژههای مصوب فرهنگستاندستگاهی استوانهای و قائم، حاوی شن، با میلۀ چرخان و دیسک (disc) که آسمایه در آن میگردد متـ . آسیای شنی
صافی شنیsand filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی صافی متشکل از چند بستر شنی و بهصورت لایهلایه که از آن برای جدا کردن ذرات ریز معلق از آب یا سیال استفاده میکنند
آبسنگ ماسهایsand reefواژههای مصوب فرهنگستانسد یا پشتۀ کوتاهی از ماسه در امتداد کرانۀ دریاچه یا دریا که با جریان آب یا موج شکل میگیرد متـ . سد ماسهای sandbar
شن و ماسهsand and gravelواژههای مصوب فرهنگستانمواد ساختمانیای با اندازۀ درشتتر از سیلت و ریزتر از قلوهسنگ
شاحنةدیکشنری عربی به فارسیکاميون , بارکش , ماشين باري , معامله کردن , سروکار داشتن با , مبادله , معامله خرده ريز , واگن روباز , چرخ باربري , پيشقدم , پيشرو , پيشگام , پيشقراول , بال جناح , جلو دار , پيشوا , رهبرکردن , جلو داربودن , کاميون سر بسته
شاحنةدیکشنری عربی به فارسیکاميون , بارکش , ماشين باري , معامله کردن , سروکار داشتن با , مبادله , معامله خرده ريز , واگن روباز , چرخ باربري , پيشقدم , پيشرو , پيشگام , پيشقراول , بال جناح , جلو دار , پيشوا , رهبرکردن , جلو داربودن , کاميون سر بسته
مشاحنلغتنامه دهخدامشاحن .[ م ُ ح ِ ] (ع ص ) دشمن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): عدو مشاحن ؛ ای مباغض شدید العداوة. (اقرب الموارد). و رجوع به مشاحنة شود. || در حدیث به معنی مبتدع . || تارک جماعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).