شامتةلغتنامه دهخداشامتة. [ م ِ ت َ ] (ع ص ) مؤنث شامت . زنی که بغم دشمن شادی کند. ج ، شامتات و شوامت . (ناظم الاطباء). || (اِ) چهارپای . ستور. یقال : لاترک اﷲ له شامتة؛ ای قائمة. (از اقرب الموارد). ج ، شوامت . (منتهی الارب ) (متن اللغة).
شاماتیلغتنامه دهخداشاماتی . (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن الحسین معروف به شاماتی و مکنی به ابوالحسین از علمای ادب است و بسال 475 هَ . ق . درگذشته . او راست : شرح دیوان متنبی . شرح حماسه . شرح امثال ابی عبید. (از اعلام زرکلی ج 4 ص <span
شاماتیلغتنامه دهخداشاماتی . (ص نسبی ) منسوب به شامات که نام یکی از ارباع نیشابور است . (انساب سمعانی ).
شوامتلغتنامه دهخداشوامت . [ ش َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ شامتة. پایهای ستور و هی اسم لها. قال ابوعمرو: لاترک اﷲ له شامتة؛ ای قائمة و یقال : بات فلان بلیلةالشوامت ؛ ای بلیلة شدیدة تشمت به فیها الشوامت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به شامتة شود. || (ص ، اِ) ج ِ شامت ، به معنی شماتت کننده
ابوالمعالیلغتنامه دهخداابوالمعالی . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) البقال . عثمان بن علی بن المعمربن ابی عمامه . برادر ابی سعد معمربن علی واعظ. او ادب از عبدالواحدبن برهان و ابومحمد حسن بن دهان و غیر آن دو فراگرفته است و گویند سیرتی غیر مرضی داشته و تارک الصلوة بوده است و ارتکاب محظورات میکرده . وفات او ب
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج