شامسةلغتنامه دهخداشامسة. [ م ِ س َ ] (ع ص ) مؤنث شامس بمعنی آفتاب گیریا آفتاب دار: ابن بیطار در ذیل انثلیس گوید و ینبت [ انثلیس ] فی اماکن سبخة شامسة. (ابن بیطار ج 1 ص 58). || آن زن که نظری بمرد نکند و مرد را بطمع در خود برنی
آریستارک شامسیلغتنامه دهخداآریستارک شامسی . [ ک ِ م ُ ] (اِخ ) نام ستاره شناسی یونانی در مائه ٔ سیم ق .م . نخستین کس که به حرکت انتقالی زمین یعنی گردش آن به دور آفتاب و نیز حرکت وضعی آن یعنی گردیدن بر محور خویش پی برده است .