شاکرةلغتنامه دهخداشاکرة. [ ک ِ رَ ] (ع اِ) کیسه و خریطه وجوال . (ناظم الاطباء). این لغت جای دیگر یافت نشد.
شاقرةلغتنامه دهخداشاقرة. [ ق ِ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در اندلس از اعمال شرقی طلیطله در آنجا حصاری است . (از معجم البلدان ).
شاکریةلغتنامه دهخداشاکریة. [ ک ِ ری ی َ ] (ص نسبی ) شاکری . قبیله ای است منسوب به ابن شاکر. (از تاج العروس ). شاکریة. منسوب است به شاکر که بطنی است از همدان . (از نساب سمعانی ).
شاکریهلغتنامه دهخداشاکریه . [ ک ِ ری ی َ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ سوسنگرد شهرستان دشت میشان واقع در 6 هزارگزی شمال خاوری سوسنگرد و 4 هزارگزی شمال راه عمومی اهواز به سوسنگرد و در ساحل شمالی رود کرخه . دشت و هوای آن گرمسیر
شاکریةلغتنامه دهخداشاکریة. [ ک َ / ک ِ ری ی َ ] (ع اِ) مزد و اجر شاکری . || ج ِشاکری بود. (اقرب الموارد). و رجوع به شاکری شود.
ساکرهلغتنامه دهخداساکره . [ رِ ] (اِخ ) (تپه ٔ...) تپه ای بقرب شهر رم ، که بر روی آن عامه ٔ مردم رم در سالهای 493 و 448 ق . م . برای گرفتن حکومت از دست اشراف عقب نشینی کردند.
شاکره ٔ هندیةلغتنامه دهخداشاکره ٔ هندیة. [ ک ِ رَ ی ِ هَِ دی ی َ ] (اِخ ) شهربانو فرزند علیرضابن محمد طاهر ششتری که در 1244 در بمبئی به دنیا آمد و در سال 1319 هَ . ق . درگذشت . (از الذریعة ج 9 ص <span
مشاکرةلغتنامه دهخدامشاکرة. [ م ُ ک َ رَ ] (ع مص ) آغاز سخن کردن با کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سپاسگزار نمودن خود را پیش کسی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).