خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شعایر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شعایر
/ša'āyer/
معنی
۱. هریک از مناسک حج و آداب مذهبی.
۲. آداب و رسوم ملی یا مذهبی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
آداب، رسوم، سنن، مناسک
دیکشنری
rites
-
جستوجوی دقیق
-
شعایر
واژگان مترادف و متضاد
آداب، رسوم، سنن، مناسک
-
شعایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شعائر، جمعِ شَعیرَة] ‹شعائر› ša'āyer ۱. هریک از مناسک حج و آداب مذهبی.۲. آداب و رسوم ملی یا مذهبی.
-
شعایر
لغتنامه دهخدا
شعایر. [ ش َ ی ِ ] (ع اِ) شَعائِر. عبادتها. (از ناظم الاطباء). || علامتها. نشانه ها. (فرهنگ فارسی معین ) : چه تنفیذ شرایعدین و اظهار طرایق و شعایر حق بی سیاست پادشاه دیندار صورت نبندد. (کلیله و دمنه ). || آداب و رسوم مذهبی یا ملی . (فرهنگ فارسی معین ...
-
شعایر
فرهنگ فارسی معین
(شَ یِ) (اِ.) جِ شعاره ، شعیره . 1 - نشانه ها، علامت ها. 2 - هر یک از مناسک حج . 3 - آداب و رسوم مذهبی یا ملی .
-
شعایر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
rites
-
جستوجو در متن
-
سنن
واژگان مترادف و متضاد
آداب، سنتها، شعایر، مراسم، مناسک
-
آداب
واژگان مترادف و متضاد
تشریفات، رسم، رسوم، سنت، سنن، شعایر، عادات، قواعد، مراسم، مناسک
-
رسوم
واژگان مترادف و متضاد
۱. آداب، آیینها، قواعد ۲. روحیات ۳. شعایر، مراسم ۴. باج، باژ، خراج، عوارض
-
شعائر
لغتنامه دهخدا
شعائر. [ ش َ ءِ ](ع اِ) شعایر. ج ِ شعارة. نشانها در حج و طاعتی که در آنجا کنند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شعارة شود.- شعائر حج ؛ معالم (نشانه های ) آن که خدای به سوی آن خوانده است (مسلمانان را) و به قیام بدان فرمان داده است . (ازمنتهی الارب ). شعایر ...
-
شاه شجاع
لغتنامه دهخدا
شاه شجاع . [ ش ُ ] (اِخ ) فرزند مبارزالدین محمدبن امیر مظفربن منصوربن پهلوان حاجی است .53 سال عمر کرد و 25 سال سلطنت نمود و در سال 786 هَ . ق . درگذشت . حافظ شیرازی در تاریخ فوت او گوید:جانش غریق رحمت خود کردتا بودتاریخ این معامله رحمن لایموت . حافظ....
-
مناسک
لغتنامه دهخدا
مناسک . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنسِک یا مَنسَک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به منسک شود. || جاهای عبادت حاجیان . (آنندراج ) (غیاث ). || به مجاز ذکر محل و اراده ٔ حال ، به معنی اعمال و افعال حج ، چنانکه طواف کعبه ...
-
رقص
لغتنامه دهخدا
رقص . [ رَ ] (ع مص ) یا رَقَص .پویه دویدن : و لا یکون الرقص الا للاعب ابل و لما سواه القفز و النقر. (منتهی الارب ). جنبیدن و برجستن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پویه دویدن . (آنندراج ).- رقص درختان ؛ کنایه از جنبیدن شاخ و برگ درختان به روز باد لی...