شواصیلغتنامه دهخداشواصی . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شاصیة، به معنی خیک درآگنده که پایچه های دروا شده باشد. (از منتهی الارب ). مشکهای انباشته شده یا بادکرده که پاچه های آن برآمده باشد. (از اقرب الموارد).
شواشیلغتنامه دهخداشواشی . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شاشیة. (یادداشت مؤلف ). بلغت مراکشیها دستار کوچک . (ناظم الاطباء).
پیشوازلغتنامه دهخداپیشواز. [ ش ْ ] (اِ مرکب ) پیشباز. استقبال .استقبال کردن و استقبال کننده . (غیاث ) : بهار آمد از باغ فردوس بازمی و نغمه را فرض شد پیشواز. ملاطغرا (از آنندراج ). || (ص مرکب ) جلو گشاده که قسمت قدامی آن چاک باشد و با
سوسیلغتنامه دهخداسوسی . (اِ) پارچه ای که از پنبه و ابریشم بافند. (ناظم الاطباء). پارچه ای است محرمات و چارخانه و ریزخط. (لغات دیوان نظام قاری ) : دندان از دو رسته بخیه ٔ پیوسته و زبان از سوزندان سوسی . (دیوان نظام قاری ص 134).
سویسیلغتنامه دهخداسویسی . [ س ِ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. دارای 158 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
شواصیرلغتنامه دهخداشواصیر. [ ش َ ] (اِ) شواصرا. شواصره . مسک الجن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شواصرا شود.
شاصیةلغتنامه دهخداشاصیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث شاصی . (اقرب الموارد). خیک درآکنده که پایچها دروا شده باشد. (منتهی الارب ). ج ، شاصیات و شواصی . (اقرب الموارد).
شواصیرلغتنامه دهخداشواصیر. [ ش َ ] (اِ) شواصرا. شواصره . مسک الجن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شواصرا شود.