شورانیدهلغتنامه دهخداشورانیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بهم زده . زیر و زبر کرده . زیر و رو کرده . (یادداشت مؤلف ). || متلاطم . || برانگیخته . || دیوانه کرده . || آمیخته . || آلوده . (فرهنگ فارسی معین ).
شورانیدهفرهنگ فارسی معین(دَ یا دِ) (اِمف .) 1 - متلاطم . 2 - بر - انگیخته . 3 - دیوانه کرده . 4 - آمیخته . 5 - آلوده .
شوراندهلغتنامه دهخداشورانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شوراندن . شورانیده . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شوراندن و شورانیده شود.
شوراندهلغتنامه دهخداشورانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شوراندن . شورانیده . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شوراندن و شورانیده شود.
جعللغتنامه دهخداجعل . [ ] (اِخ ) (کراهت ) داوران 9: 37 و او پسر عابد میباشد که اهالی شکیم را بر پادشاه خودشان ابی ملک شورانیده بالاخره خود منهزم گردید و متابعانش شکست فاحشی خوردند. (قاموس کتاب مقدس ).