شوییلغتنامه دهخداشویی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب است به شویة که انتساب اجدادی است . (از انساب سمعانی ).
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
ماست سویاsoy yoghurtواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای با بافت خامهای که از شیر سویا تهیه میشود و جانشینی است برای پنیر خامهای و خامۀ ترش
نوشابۀ سویاsoya beverage/ soybeverageواژههای مصوب فرهنگستاننوشابهای که غالباً از سویا و محصولات آن تهیه میشود
پیشگوئیلغتنامه دهخداپیشگوئی . (حامص مرکب ) عمل پیشگو. کهانت . عرافت . غیب گویی . (تمدن اسلام جرجی زیدان ج 3 ص 16).
شوییدنلغتنامه دهخداشوییدن . [ دَ ] (مص ) شستن و غسل دادن . (ناظم الاطباء). شوریدن . رجوع به شستن شود.
دست شوییلغتنامه دهخدادست شویی . [ دَ ] (حامص مرکب ) دست شوئی . عمل شستن دست : کنم دست شویی بپاک از پلیدبه بکر این چنین دست باید کشید. نظامی .|| (اِ مرکب ) منبعی فلزی آب را که بر پایه ای تعبیه و نصب باشد و آب از مجرای متصل به شیر از آن
چشم شوییلغتنامه دهخداچشم شویی . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) شست وشوی دادن چشم با آب یا داروی مایع. شستن چشم . رجوع به چشم شوی شود. || (اِ مرکب ) در تداول عوام ، ظرف چشم شویی را هم گویند. رج-وع به چشم شوی شود.
شوییدنلغتنامه دهخداشوییدن . [ دَ ] (مص ) شستن و غسل دادن . (ناظم الاطباء). شوریدن . رجوع به شستن شود.
دست شوییلغتنامه دهخدادست شویی . [ دَ ] (حامص مرکب ) دست شوئی . عمل شستن دست : کنم دست شویی بپاک از پلیدبه بکر این چنین دست باید کشید. نظامی .|| (اِ مرکب ) منبعی فلزی آب را که بر پایه ای تعبیه و نصب باشد و آب از مجرای متصل به شیر از آن
چشم شوییلغتنامه دهخداچشم شویی . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) شست وشوی دادن چشم با آب یا داروی مایع. شستن چشم . رجوع به چشم شوی شود. || (اِ مرکب ) در تداول عوام ، ظرف چشم شویی را هم گویند. رج-وع به چشم شوی شود.
روشوییلغتنامه دهخداروشویی . (حامص مرکب ) شستن صورت . شستشوی رخسار. || (اِ مرکب ) روشوری . ظرف یادوش و دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب کنند.
ریگ شوییلغتنامه دهخداریگ شویی . (حامص مرکب ) خاک شویی . خاک شوری . خاک بیزی . شستن ریگ زرگری . (آنندراج ). شستن ریگ تا خرده ٔ زر و نقره از آن حاصل کنند. (از غیاث اللغات ).
سنگ شوییلغتنامه دهخداسنگ شویی . [ س َ ] (حامص مرکب ) ریگ شویی برنج و شستشوی آن قبل از طبخ و اخراج ریگ از آن . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل شود.