شکستخوردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل باخته، مغلوب، مقهور، منهزم، طرف بازنده، مغبون، متضرر، زیاندیده، پاکباخته، بنده، عاجز، زبون، سخره، مطیع، تسلیم، تابع، مظلوم
شکست خوردهلغتنامه دهخداشکست خورده . [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منهزم . شکست یافته : لشکر شکست خورده ؛ مغلوب . (یادداشت مؤلف ). کاغی . (منتهی الارب ). هزیمت یافته و فرارکرده از جنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به شکس