شیرکپیلغتنامه دهخداشیرکپی . [ ک َپ ْ پی ] (اِ مرکب ) قسمی از بوزینه ٔ شبیه به شیر. در شاهنامه داستانی راجع به یک شیرکپی که به دست بهرام چوبینه کشته شده است آمده : شدند از بد شیرکپی هلاک برانگیخت زین بوم آباد خاک . فردوسی .همی شیرکپی
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قریه ای است دو فرسنگ کمتر میانه ٔ جنوب و مشرق شهر خفر. (فارسنامه ٔ ناصری ).
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) قزوینی (یا شرمی قزوینی ). رجوع به شرمی قزوینی و فرهنگ سخنوران شود.
شرقیلغتنامه دهخداشرقی . [ ش َ ] (اِخ ) ولید شرقی . از راویان است و از ابووائل روایت کند. (منتهی الارب ).