شیوملغتنامه دهخداشیوم . [ ش ُ ] (ع مص ) شیم . (ناظم الاطباء). استوار و راست کردن حمله را در جنگ . || درآمدن چیزی . || ساق خود را بر اسب زدن . || پنهان کردن چیزی در چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شیم شود.
چربینهsebum, cutaneous sebum, sebum cutaneumواژههای مصوب فرهنگستانترشح غدد موجود در پوست که عموماً از چربی و کراتین و مواد یاختهای تشکیل شده است
پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
بازی سرجمعصفرzero-sum game, zero-sumواژههای مصوب فرهنگستانیکی از وضعیتهای متصور در نظریۀ بازی که در آن کسب امتیاز از سوی یکی از دو طرف الزاماً به معنای از دست رفتن امتیاز طرف دیگر است
کرایۀ سرجمعlump sum freight, lump sumواژههای مصوب فرهنگستانکرایۀ فرست کلی بدون توجه به مقدار و حجم و وزن بار
مشیوملغتنامه دهخدامشیوم . [ م َش ْ ] (ع ص ) باخال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رویی باخال . (مهذب الاسماء). دارای خال سیاه . (ناظم الاطباء). و رجوع به مَشیم شود.