صدتو فرهنگ فارسی عمیددارای تاها و لاهای بسیار؛ صدلا؛ صدتا: ◻︎ نبینی که در معرض تیغ و تیر / بپوشند خفتان صدتو حریر (سعدی۱: ۱۲۹).
صدتولغتنامه دهخداصدتو. [ ص َ ] (ص مرکب ) صدلا روی هم گذارده . کنایه از لاهای بسیار است : نبینی که در معرض تیغ و تیربپوشند خفتان صدتو حریر. سعدی .رجوع به صد شود.
صدصدفرهنگ فارسی عمیدصدتاصدتا: ◻︎ به عیب خویش یک دیده نمایی / به عیب دیگران صدصد گشایی (نظامی۲: ۲۰۱).
هزارفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) عدد اصلی برابر با ده صدتا؛ عدد «۱۰۰۰».۲. یک ریال.۳. [قدیمی] نوعی بلبل؛ هزارآوا؛ هزاردستان؛ هزاران.
صدتو فرهنگ فارسی عمیددارای تاها و لاهای بسیار؛ صدلا؛ صدتا: ◻︎ نبینی که در معرض تیغ و تیر / بپوشند خفتان صدتو حریر (سعدی۱: ۱۲۹).