سهکةلغتنامه دهخداسهکة. [ س َ ک َ ] (ع اِ) بوی زنگ آهن . || بوی ماهی . || بوی بد گوشت بوی گرفته . || بوی بد عرق کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شهقةلغتنامه دهخداشهقة. [ ش َ ق َ ] (ع مص ) نعره زدن . یقال : شهق شهقةً فمات . (منتهی الارب ). صیحه . (تاج المصادر بیهقی ). نعره . (یادداشت مؤلف ).
سحیقةلغتنامه دهخداسحیقة. [ س َ ق َ ] (ع اِ) باران بزرگ که هر چه درراه آن باشد برندد. ج ، سحائق . (اقرب الموارد). رجوع به سحیفه شود. || کینه . (مهذب الاسماء).
صعقةلغتنامه دهخداصعقة. [ ص َ ق َ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ). بیهوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). || (اِمص ) بیهوشی . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) : باز از آن صعقه چو با خود آمدم طور برجا بد نه افزون و نه کم . <p class
يُصْعَقُونَفرهنگ واژگان قرآنهلاک مي شوند(از صعقة است که به معناي مرگ و بيهوشي و از کار افتادن حواس و بطلان ادراک ميباشد )
صَعِقَفرهنگ واژگان قرآنمُرد(از صعقة است که به معناي مرگ و بيهوشي و از کار افتادن حواس و بطلان ادراک ميباشد )
صَعِقاًفرهنگ واژگان قرآنبي هوش (صعقا از صعقة است که به معناي مرگ و بيهوشي و از کار افتادن حواس و بطلان ادراک ميباشد )
صعقةلغتنامه دهخداصعقة. [ ص َ ق َ ] (ع مص ) بیهوش گردیدن . (منتهی الارب ). بیهوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). || (اِمص ) بیهوشی . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) : باز از آن صعقه چو با خود آمدم طور برجا بد نه افزون و نه کم . <p class
ثنایالغتنامه دهخداثنایا. [ ث َ ] (ع اِ) ج ِ ثَنیة. پشته ها. راههای سربالا در کوه که دشوار باشد؛ فلان طلاّع الثنایا؛ اذا کان سامیاً لمعالی الامور. || چهار دندان پیشین دو از فوق و دو از تحت . || شهیدانی که استثنا کرد ایشان را خدای تعالی از صعقه . حیث قال : و نفخ فی الصور