صفونلغتنامه دهخداصفون . [ ص ُ ] (ع مص ) بر سه پای استاده شدن اسپ و سرسم چهارم را بر زمین نهادن . (منتهی الارب ). بر سه پای ایستادن اسب و بر کناره ٔ سم چهارم . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). قدم بهم باز نهادن و بر سه پای ایستادن اسب و بر کناره ٔ سم چهارم . (تاج المصادر بیهقی ). || صف بستن مرد به هر
سفونلغتنامه دهخداسفون . [ س َ ] (ع ص ) باد خاک روب . ج ، سوافین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش َ ] (ع ص ) رشکین و حسود و غیور. (ناظم الاطباء). غیور که از شدت غیرت و حذر گوشه ٔ چشم از تند نگریستن برنبندد. (از اقرب الموارد). || کسی که با گوشه ٔ چشم و یا به کراهت و اعراض بنگرد کسی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شفونلغتنامه دهخداشفون . [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شَفَن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به کنج چشم نگریستن کسی را. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به دنبال چشم نگریستن به کسی . (از تاج المصادر بیهقی ) (دهار). به دنبال چشم نگریستن ، و یعدی بنفسه و بالی . (از المصادر زوزنی چ بینش ص <span clas
اخامةلغتنامه دهخدااخامة. [ اِ م َ ] (ع مص ) خیمه ساختن . || بر سه پای و کناره ٔ سُم چهارم ایستادن اسب . صُفون .
صافنلغتنامه دهخداصافن . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صُفون . اسب که بر سر سه پای ایستاده و سر سُم چهارم را بر زمین گذارد. (منتهی الارب ). و اینچنین اسب تیزرو باشد. (غیاث اللغات ). || مرد ایستاده هر دو پای راصف بسته و منه الحدیث : کنا اذا صلینا خلفه فرفع رأسه من الرکوع قمنا صفوناً؛ ای قمنا صاف
اصفونلغتنامه دهخدااصفون . [ اَ ] (اِخ ) قریه ای است به صعید اعلی برکنار غربی نیل در زیر اشنی و آن بر تپه ای بلند مشرف است . (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ). شهریست بمصر بر ساحل غربی نیل و بدانجا امامیه و اسماعیلیه و حاکمیه و طایفه ای از درزیه باشند. (نخبةالدهر دمشقی ).