صقلغتنامه دهخداصق . [ ص َق ق ] (ع مص ) بانگ کردن آفتاب پرست . (منتهی الارب ). || (اِ) میخی که در جای سخت به کره و زور کوفته شود. (منتهی الارب ). || در اصطلاح تجوید علامت خاصه است برای وقف ، اما بشرط وصل قبل .
تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
مرحلۀ شوک و انکارdenial and shock stageواژههای مصوب فرهنگستاننخستین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که دورۀ زودگذر و حادی است و در آن فرد با شناسایی و پذیرش اینکه به یک بیماری کشنده مبتلاست، دچار اضطراب شدیدی میشود
صقردیکشنری عربی به فارسیقوش , شاهين , باز , توپ قديمي , بابازشکار کردن , دوره گردي کردن , طوافي کردن , جار زدن و جنس فروختن , فروختن
صقيعدیکشنری عربی به فارسیژاله , شبنم منجمد , شبنم , سرماريزه , گچک , برفک , سرمازدن , سرمازده کردن , ازشبنم يا برف ريزه پوشيده شدن
صقيلدیکشنری عربی به فارسیلعاب , لعاب شيشه , مهره , برق , پرداخت , لعابي کردن , لعاب دادن , براق کردن , صيقل کردن , بي نور و بيحالت شدن(درگفتگوي ازچشم)
صقردیکشنری عربی به فارسیقوش , شاهين , باز , توپ قديمي , بابازشکار کردن , دوره گردي کردن , طوافي کردن , جار زدن و جنس فروختن , فروختن
صقيعدیکشنری عربی به فارسیژاله , شبنم منجمد , شبنم , سرماريزه , گچک , برفک , سرمازدن , سرمازده کردن , ازشبنم يا برف ريزه پوشيده شدن
دصقلغتنامه دهخدادصق . [ دَ ] (ع مص ) شکستن آبگینه و جز آن . (از منتهی الارب ). شکستن . (از اقرب الموارد).
مرتصقلغتنامه دهخدامرتصق . [ م ُ ت َ ص َ ] (ع ص ) جوز مرتصق ؛ گردکانی که برآوردن مغزش دشوار باشد. (آنندراج ) (از متن اللغة). مرصق .(از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
متلاصقلغتنامه دهخدامتلاصق . [ م ُ ت َ ص ِ ] (ع ص ) به هم پیوسته . بهم چسبنده . || متلاصقان ، در منطق دو امری باشند که یکی از ایشان مماس بر دیگری باشد بر وجهی که منتقل شود به انتقال او. (درةالتاج جمله ٔ سوم از فن دوم ص 97).
لاصقلغتنامه دهخدالاصق . [ ص ِ ] (ع ص ) چفسیده . دوسیده . برچسبنده : لخ ّ، لاصق النسب . (منتهی الارب ).
مرصقلغتنامه دهخدامرصق . [ م ُ ص َ ] (ع ص ) جوز مرصق ؛ گردکان که بیرون آوردن مغزش دشوار باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).