صلقعةلغتنامه دهخداصلقعة. [ ص َق َ ع َ ] (ع مص ) گردن زدن . || موی سر ستردن . || سختی و شدت کردن کسی را. || مفلس شدن . (منتهی الارب ). رجوع به صَلفَعَة شود.
سلکهلغتنامه دهخداسلکه . [ س ُ ک َ ] (ع اِ) کبک بچه ٔ ماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به سلک و سلکانة شود.
سلقعلغتنامه دهخداسلقع. [ س َ ق َ ] (ع ص ، اِ) جای بی نبات . این کلمه تابع بلقع است . یقال بلقع سلقع، یعنی جای خشک بی نبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین درشت . (مهذب الاسماء). || شترمرغ نر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سلقةلغتنامه دهخداسلقة. [ س َ ل َ ق َ] (ع اِ) دشت هموار نیکوخاک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اسلاق ، سِلقان . (ناظم الاطباء).
سلقةلغتنامه دهخداسلقة. [ س ِ ق َ ] (ع اِ) گرگ ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(مهذب الاسماء). ج ، سلق ، سِلقان . (ناظم الاطباء). || (ص ) زن دراززبان و بدزبان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، سلقان . (ناظم الاطباء).
صلفعةلغتنامه دهخداصلفعة. [ ص َ ف َ ع َ ] (ع مص ) زدن گردن کسی را. || زدن سر کسی را. ستردن موی کسی را. || مفلس و بی چیز گردیدن . (منتهی الارب ). ظاهراً تحریفی است از صَلقَعَة. رجوع بدان لغت شود.