لغتنامه دهخدا
صنیع. [ ص َ ] (ع ص ) چربدست . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || (اِ) کار. || (ص ) شمشیر زدوده ٔ آزموده . (منتهی الارب ). || پرورده . تربیت یافته . مخصوص بکسی : تو سیف دولتی و عز ملتی که تراصنیع خویش خلیفه به نامه کرد خطاب . <p class="author