صوکلغتنامه دهخداصوک . [ ص َ ] (ع اِ) اول هر چیزی . || آب مرد. || ما به صوک و بوک ؛ نیست او را جنبشی . || (مص ) چفسیدن کسی را. || بوی خوش گرفتن جامه و اندام و جز آن . یقال : صاک الصوک بالزعفران ؛ ای تلطخ . (منتهی الارب ).
تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
مرحلۀ شوک و انکارdenial and shock stageواژههای مصوب فرهنگستاننخستین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که دورۀ زودگذر و حادی است و در آن فرد با شناسایی و پذیرش اینکه به یک بیماری کشنده مبتلاست، دچار اضطراب شدیدی میشود
صایکلغتنامه دهخداصایک . [ ی ِ ] (ع اِ) یقال : لقیته اول صایک و بایک ؛ ای اول شی ٔ. (مهذب الاسماء). رجوع به صوک و بوک شود.
متصوکلغتنامه دهخدامتصوک . [ م ُ ت َ ص َوْ وِ ] (ع ص ) آلوده شونده به سرگین . (آنندراج ). آلوده شده به پلیدی و سرگین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصوک و ماده ٔ قبل شود.
تصوکلغتنامه دهخداتصوک . [ ت َ ص َوْ وُ ] (ع مص ) آلوده شدن به سرگین خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).