تآکیدلغتنامه دهخداتآکید. [ ت َ ] (ع اِ) دوالهایی که بدان قرپوس زین را با دو پهلوی آن بندند. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). «اکائد» و «تآکید» جمع «اِکاد» است و این جمع آن نادر است . (از اقرب الموارد).
تاکيددیکشنری عربی به فارسیاظهار قطعي , تصريح , تصديق , اثبات , تاکيد , تاييد , فشار , تقلا , قوت , اهميت , مضيقه , سختي , پريشان کردن , ماليات زيادبستن , تاکيد کردن
طاقتفرهنگ فارسی عمید۱. قدرت؛ توانایی؛ تاب؛ توان؛ تاو؛ تیو: ◻︎ آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲: ۷۵۱).۲. بردباری.⟨ طاقت آوردن: (مصدر لازم)۱. تاب آوردن.۲. بردباری کردن.⟨ طاقت برسیدن: (مصدر لازم) = ⟨ طاقت رسیدن⟨ طاقت داشتن: (مصدر لازم
طاقت شکنلغتنامه دهخداطاقت شکن .[ ق َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) که طاقت برد و تاب و توان بشکند و بزداید. و رجوع به طاقت فرسا و طاقت زدا شود.
طاقتفرهنگ فارسی عمید۱. قدرت؛ توانایی؛ تاب؛ توان؛ تاو؛ تیو: ◻︎ آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲: ۷۵۱).۲. بردباری.⟨ طاقت آوردن: (مصدر لازم)۱. تاب آوردن.۲. بردباری کردن.⟨ طاقت برسیدن: (مصدر لازم) = ⟨ طاقت رسیدن⟨ طاقت داشتن: (مصدر لازم
طاقتلغتنامه دهخداطاقت . [ ق َ ] (ع اِمص ) تاب . توان . (صحاح الفرس ). توانائی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 66). تیو. تاو. توش . پایاب . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). وجد. (ترجمان القرآن ). وسَع. وسُع. وسِع. بَدَد. بِدّة. جَهد.
طاقتدیکشنری فارسی به انگلیسیbearing, endurance, grit, grittiness, stamina, staying power, tolerance, toleration, toughness
پرطاقتلغتنامه دهخداپرطاقت . [ پ ُ ق َ ] (ص مرکب )پرتحمل . حمول . گرانجان . تاب آورنده . مقابل کم طاقت .
بی طاقتلغتنامه دهخدابی طاقت . [ ق َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طاقت ) ضعیف و ناتوان . (آنندراج ). بدون توانایی . (ناظم الاطباء). بی تاب و توان : کنون جوئی همی حیلت که گشتی سست و بی طاقت ترا دیدم ببرنائی فسارآهخته و لانه . کسایی .در طاعت بی