تابتالغتنامه دهخداتابتا. [ ب ِ ](ص مرکب ) لنگه به لنگه . که یک شکل نباشد: چشمهایش تابتاست ، کفشهایم تابتا شده است . رجوع به «تا» شود.
طابیثالغتنامه دهخداطابیثا. (اِخ ) (به معنی آهو) زنی که خود از شاگردان مسیح بود در یافا و تمامی قوم ، وی را بواسطه ٔ اعمال حسنه اش دوست میداشتند و پس از آنکه سرای فانی را بدرود گفت و او را کفن نمودند بقول پطرس ، خداوند وی را زنده فرمود. (اعمال رسولان 36/9، <span
تباطولغتنامه دهخداتباطؤ. [ ت َ طُءْ ] (ع مص ) درنگی شدن در رفتار. (تاج المصادر بیهقی ). سپس ماندن . عقب افتادن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). درنگی کردن در رفتار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تباطاء الرجل فی مسیره ؛ درنگی کرد در رفتار. (منتهی الارب ).