طریفونلغتنامه دهخداطریفون . [ طَ ] (معرب ، اِ) فوةالضبع. (فهرست مخزن الادویه ). || شفنین . (تذکره ٔ انطاکی ). به این معنی مفرد طریقون است . رجوع به طریقون شود.
ترفانلغتنامه دهخداترفان . [ ت َ ](ص مرکب ) مخفف ترزفان است که ترجمان و شخص زبان آور باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). ترزفان و فصیح و طلیق اللسان و نطّاق و ترزبان . (ناظم الاطباء). رجوع به ترزبان و ترجمان شود.
طرفانلغتنامه دهخداطرفان . [ طَ رَ ] (اِخ ) نزد فقهاء حنفیه عبارت از ابوحنیفه و محمد باشند و بدین نام نامیده شده اند برای آنکه یکی از آنان در طرف استادی و دیگری در طرف شاگردی واقع شده اند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
طرفانلغتنامه دهخداطرفان . [ طَ ] (اِخ ) دو ستاره اند درمقدم جبهه . (اقرب الموارد). و رجوع به طَرْف شود.
طرفانلغتنامه دهخداطرفان . [ طَ ] (اِخ ) شهری است از بلاد ختا. رجوع به حبیب السیر چ تهران ج 2 ص 400 شود. شهری است به حدود ختا. (فهرست ).
طریقونلغتنامه دهخداطریقون .[ طَ ] (معرب ، اِ) شفنین است . (اختیارات بدیعی ). به یونانی خوذرومی است . (فهرست مخزن الادویه ). قمری . بوتیمار. مالک الحزین . غمخورک . یمام . رجوع به طریغون شود. مصحف آن طریفون است .