تمایحلغتنامه دهخداتمایح . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) پیچ پیچان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تمایل . (از اقرب الموارد).
طماحلغتنامه دهخداطماح . [ طِ ] (ع اِمص ) سرکشی ، یُقال : فرس فیه طِماح . || نافرمانی زن از شوی . (منتهی الارب ).
طماچهلغتنامه دهخداطماچه . [ طَ چ َ / چ ِ ] (اِ) سیلی . طپانچه : سمال پدر قبیله ای بدان جهت که شخصی را به طماچه کور کرد. (منتهی الارب ). سالقة؛ زنی که در مصیبت بسیار بانگ کند و روی خود را طماچه زند. (منتهی الارب ).
طماعیةلغتنامه دهخداطماعیة. [ طَ ی َ ] (ع مص ) طماع . طمع داشتن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طمع کردن . (تاج المصادر).
طماعلغتنامه دهخداطماع . [ طَم ْ ما ] (ع ص ) بسیارحرص . (منتخب اللغات ). طمعکننده . (مهذب الاسماء). پرطمع. طمعکار : او را یعقوب جندی گفتندی ، شریری طماعی نادرستی ... (تاریخ بیهقی ص 685).
طمعلغتنامه دهخداطمع. [ طَ م ِ / م ُ ] (ع ص ) آزمند. (منتهی الارب ). حریص . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). مرد طامع. (منتخب اللغات ). || امیددارنده . ج ، طَمِعون ، طُمَعاء، طُماعی ̍. (منتهی الارب ). امیدوار. مرد بسیارآرزو. (دهار).
شریرلغتنامه دهخداشریر. [ ش َ ] (ع ) جانب دریا. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نام درختی بحری . (ناظم الاطباء). درختی است دریایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) خوب و نیک و خوش . || جمیل و رعنا. (ناظم الاطباء). || بد. ج ، اَشرار، اَشِرّاء. (از اقرب الموارد)
طماعیةلغتنامه دهخداطماعیة. [ طَ ی َ ] (ع مص ) طماع . طمع داشتن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). طمع کردن . (تاج المصادر).