ظرفیت خطline capacityواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر تعداد وسایل نقلیۀ عمومی که در یک خط، از یک نقطه و در یک جهت مشخص در هر ساعت مسافران را انتقال میدهند
جیرفتلغتنامه دهخداجیرفت . [ رُ ] (اِخ )شهری است بکرمان که در خلافت عمر (رض ) مفتوح شد. (منتهی الارب ). نیم فرسنگ اندر نیم فرسنگ است . جایی آبادان و بسیارنعمت و ایشان را رودی است تیز همی رود بانگ کنان و آب وی چندان است که شست آسیا بگرداند و اندرجویهای این خاک زر یابند. (حدود العالم ). یکی از شه
ظرفیتلغتنامه دهخداظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) گنجایش . بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّة.- ظرفیت الکتریکی ؛ مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
ظرفیت خط مشترکshared-lane capacityواژههای مصوب فرهنگستانظرفیت یک خط عبور در تقاطع بدون چراغ راهنمایی برای گذر خودروِ سواری در واحد زمان که در آن دو یا سه حرکت مختلف امکانپذیر باشد
سیرگاه بحرانیcritical blockواژههای مصوب فرهنگستانسیرگاهی که زمان پیمایش آن در طول مسیر برای قطار از همۀ سیرگاهها بیشتر است و تعیینکنندۀ ظرفیت خط است
قطعۀ پُرازدحامmaximum load sectionواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای از خط بین دو ایستگاه که دارای بیشترین حجم مسافر و مبنایی برای تعیین ظرفیت خط است
ظرفیت سودمندproductive capacityواژههای مصوب فرهنگستانحاصلضرب ظرفیت خط یا وسیلۀ نقلیه در سرعت عملی که شاخص ترکیبی مناسبی برای عملکرد مطلوب سامانۀ حملونقل عمومی است
ظرفیتلغتنامه دهخداظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) گنجایش . بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّة.- ظرفیت الکتریکی ؛ مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
ظرفیتفرهنگ فارسی معین(ظَ یَّ) (مص جع .) مأخوذ از عربی به معانی 1 - گنجایش ، تحمل . 2 - استعداد، قوه .
واحد ظرفیتلغتنامه دهخداواحد ظرفیت . [ ح ِ دِ ظَ فی ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش ظرفیت اشیاء به کار میرود واحد اصلی ظرفیت در دستگاه S.T.M لیتر (L<
بی ظرفیتلغتنامه دهخدابی ظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ص مرکب ) بدون گنجایش . بی استعداد. بی قوت . || آنکه تحمل شداید یا خوشبختی را ندارد. رجوع به ظرفیت شود.
ظرفیتلغتنامه دهخداظرفیت . [ ظَ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) گنجایش . بارگیر. وُسع. || آب گیر. || استعداد. قوّة.- ظرفیت الکتریکی ؛ مقدار الکتریسیته ای است که باید به یک جسم داد تا سطح آن از صفر به یک وُلت برسد. واحد آن فاراد است . رجوع به فاراد شود.
بار زیر ظرفیتless-than-carload, LCLواژههای مصوب فرهنگستانباری که مقدار آن کمتر از مقدار لازم برای تکمیل ظرفیت یک واگن است