عاظللغتنامه دهخداعاظل . [ ظِ ] (ع ص ) جراد عاظل ؛ ملخ دو سه بر هم نشسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
هاجللغتنامه دهخداهاجل . [ ج ِ ] (ع ص ) مرد خسبنده . (از اقرب الموارد). مرد خوابنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مرد بسیارسفر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
هازللغتنامه دهخداهازل . [ زِ ] (ع ص ) هزل گو، مقابل جدگو. (قطر المحیط) (از اقرب الموارد) : هر جدی هزل است پیش هازلان هزلها جد است پیش عاقلان . مولوی .|| بیهوده گوی . || لطیفه گوی . (ناظم الاطباء). || بازی کننده . (منتهی الارب ) (نا
عظلیلغتنامه دهخداعظلی . [ ع َ لا ] (ع ص ) جراد عظلی ؛ ملخ دو سه بر هم نشسته . (منتهی الارب ). به معنی عاظل است . (از اقرب الموارد). ج ِ عاظل . (ناظم الاطباء). رجوع به عاظل شود.
عظللغتنامه دهخداعظل . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عاظِل . (ناظم الاطباء). ابنه زدگان و متهمان به شر. (منتهی الارب ). رجوع به عاظل شود.
عظاللغتنامه دهخداعظال . [ ع ِ ] (ع مص ) به گشنی در پی ماده بر زبر یکدیگر رفتن سگها و ملخها و جز آن . (منتهی الارب ). رجوع به عَظل شود. || سوار شدن بر چیزی : عاظل الشی ٔ. || عاظل الشاعر فی القافیة؛ شاعر در قافیه تضمین کرد. (از اقرب الموارد). || عاظل الکلام ؛ سخن را پیچیده ساخت و آن را بدنبال ی
متعاظللغتنامه دهخدامتعاظل . [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) سگان که در پی ماده بر زبر یکدیگر روند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). سگان در پی ماده بر زیر یکدیگر رونده از گشنی . (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به تعاظل شود.
تعاظللغتنامه دهخداتعاظل . [ ت َ ظُ ] (ع مص ) در پی ماده بر زبر یکدیگر رفتن سگان و ملخ و جز آن به گشنی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).