عاللغتنامه دهخداعال . [ عال ل ] (ع ص ) رجل ٌ عال ؛ آنکه شتران او دوباره آب خورده باشند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
روغن حلپذیرsoluble oilواژههای مصوب فرهنگستاننامیزهای پایدار از آب و روغن با غلظت بالا که در عملیات فلزکاری برای روانسازی و خنکسازی و ممانعت از خوردگی به کار میرود متـ . روغن نامیزهای emulsifying oil
تگرگکاهیhail suppression, hail preventionواژههای مصوب فرهنگستاناز بین بردن دانههای بزرگ و زیانبار تگرگ که معمولاً با آمایش اَبر صورت میگیرد
گردشگری بینقارهایlong-haul tourism, long-haul travelواژههای مصوب فرهنگستانسفر طولانی غالباً بینقارهای که با هواپیما معمولاً بیش از پنج ساعت طول میکشد
گردشگری درونقارهایshort-haul tourism, short-haul travelواژههای مصوب فرهنگستانسفری درونقارهای یا محلی که با هواپیما معمولاً کمتر از پنج ساعت طول میکشد
منحنی بروکنرmass haul diagram, mass haul curve2واژههای مصوب فرهنگستانمنحنیای که براساس مسافت ترسیم میشود و نشاندهندة سطح مقطعهای عرضی خاکبرداری و خاکریزی و نیز مسافت حمل مصالح است
عالجدیکشنری عربی به فارسیبادست عمل کردن , با استادي درست کردن , بامهارت انجام دادن , اداره کردن , دستکاري کردن , شفا دادن , مداوا کردن , دارويي کردن
عالميدیکشنری عربی به فارسیجهاني , مربوط به سرتاسر جهان (مخصوصا در مورد کليساها گفته ميشود) , عام , سراسري , کلي , عمومي , عالمگير , جامع , همگاني
عاليدیکشنری عربی به فارسیقوي , سنگين , ارجمند , رفيع , عالي , بلند , بزرگ , بلند پايه , مغرورانه , باصداي بلند , بلند اوا , پر صدا , گوش خراش , زرق وبرق دار , پرجلوه , رسا , مشهور
خزعاللغتنامه دهخداخزعال . [ خ َ ] (ع اِمص ) لنگی . یقال : ناقة بها خز عال .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).
معالةلغتنامه دهخدامعالة. [ م ُ عال ْ ل َ ] (ع مص ) در میانه ٔ روز دوشیده شدن شتر ماده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
متعاللغتنامه دهخدامتعال . [م ُ ت َ عال ل ] (ع ص ) شتر به سختی و شدت دونده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعالل شود.
فعالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت عال، چابک، سرزنده، پرشور، شاداب▼، چالاک نیرومند، پرزور، قوی، پرزهره فرز، تند، سریع، پرتحرک، زبر و زرنگ، تردست، ورزیده مصمم دایر، جاری، مشغول کار چست
معالاةلغتنامه دهخدامعالاة. [ م ُ ] (ع مص ) برآمدن بر چیزی . (از منتهی الارب ). برآمدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بلند برآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بلند گردانیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بلند کردن چیزی و
عالی مردلغتنامه دهخداعالی مرد. [ م َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) طالب مولی که دنیا و عقبی را در خیال هم نیارد. (آنندراج ).
عالجدیکشنری عربی به فارسیبادست عمل کردن , با استادي درست کردن , بامهارت انجام دادن , اداره کردن , دستکاري کردن , شفا دادن , مداوا کردن , دارويي کردن
دشمن فعاللغتنامه دهخدادشمن فعال . [ دُ م َ ف ِ ](ص مرکب ) که کردار او چون دشمنان باشد : ندارم چون تو در عالم دگر دوست اگر چه دوستی دشمن فعالی .سعدی .
نیکوفعاللغتنامه دهخدانیکوفعال . [ ف ِ ] (ص مرکب ) نیکوکردار. نیکوکار : چه نیکوخصال و چه نیکوفعالی چه پاکیزه طبعی و پاکیزه رائی .فرخی .
حب السعاللغتنامه دهخداحب السعال . [ ح َب ْ بُس ْ س ُ ] (ع اِ مرکب ) حب سرفه ، و آن صمغ عربی و کتیرا و نشاسته است از هر یک دودرهم ، افیون یک درهم ، دارچین یک دانگ کوفته بیخته با لعاب بهدانه بسرشند و حب سازند و برای سرفه ٔ سرد، پوست بیخ بادیان و فلفل گرد از هر یک دو مثقال و نیم نبات مصری پنج مثقال ه
حسین شعاللغتنامه دهخداحسین شعال . [ ح ُ س َ ن ِ ش َع ْ عا ] (اِخ ) ابن عبدالنبی بن عمر شعال دمشقی شامی . در حلب متولد شد و به قسطنطنیه آمد و در 1069 هَ . ق . 1659/م . درگذشت . او راست : قصیده ٔ قرمحشدیة و «تبصرة المرید فی قواعد ال
حشیشةالسعاللغتنامه دهخداحشیشةالسعال .[ ح َ ش َ تُس ْ س ُ ] (ع اِمرکب ) الدواء المسمی فنجریون . (داود ضریر انطاکی ). فنجریون . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). فنجیون . رجل الحمار. فیخیون . بیخیون . فیجریون و فنجریون و فنجیون . مصحف این کلمه ٔ یونانی است . سعالی .