خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عباب
/'obāb/
معنی
۱. سیل عظیم.
۲. موج دریا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع َ] (ع مص ) آب آشامیدن و از آن باب است اًذا أصابت الظباء الماء فلا عباب و اًن لم تصبه فلا أباب ؛ اگر آب را یافت نیاشامید و اگر نیافت برای طلب و آشامیدن آن آماده نشد، برای کسی مثل زنند که به چیزی دست یافت و به سبب بی نیازی از آن اعراض کرد....
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع ِ ] (ع مص ) نبرد کردن در فخر و فزونی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).معابة مثله . (ناظم الاطباء). و رجوع به معابة شود.
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب . [ ع ُ ] (ع اِ) توجبه ٔ بزرگ بسیار دور. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). معظم سیل و ارتفاع و کثرت آن . (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ). || برگ خرما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِمص ) پری آب و بسیاری آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد...
-
عباب
لغتنامه دهخدا
عباب .[ ع َب ْ با ] (ع ص ) بسیار آشامنده . (ناظم الاطباء).
-
عباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'obāb ۱. سیل عظیم.۲. موج دریا.
-
عباب
فرهنگ فارسی معین
(عُ) [ ع . ] (اِ.) سیل بزرگ .
-
واژههای همآوا
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اَ ] (ع مص ) آمادگی رفتن . ساز سفر. ساختن رفتن را و عزم کردن بر آن . (تاج المصادر بیهقی ). آمادگی سفر کردن . آمادگی رفتن کردن . آماده ٔ سیر شدن . || مشتاق وطن گشتن .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اَ ](ع اِ) آب و آنچه نوشیده شود. || سراب .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اِ ] (ع مص ، اِ) اَباب .
-
اباب
لغتنامه دهخدا
اباب . [ اُ ] (ع اِ) عُباب . هین بزرگ . سیل عظیم . || موج دریا.
-
عبعب
لغتنامه دهخدا
عبعب . [ ع َ ع َ ] (اِخ ) نام بتی است . (اقرب الموارد).
-
عبعب
لغتنامه دهخدا
عبعب . [ ع َ ع َ ] (ع اِمص ) نازکی و تازگی جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).نعمة الشباب . (اقرب الموارد). || (ص ، اِ)جوان پرگوشت . || جامه ٔ وسیع و فراخ . || چادر باریک و نازک از پشم شتر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گلیم پشمین . (مه...
-
جستوجو در متن
-
عبابی
لغتنامه دهخدا
عبابی . [ ع َب ْ با ] (ص نسبی ) منسوب به عباب که نام مردی است و آن قیس بن عباب است . (از انساب سمعانی ).