عتدلغتنامه دهخداعتد. [ ع َ ت َ ] (ع ص ) فرس عتد؛ اسب آماده ٔ رفتن . || اسب توانای تمام اندام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شیشۀ جلوی گرمشوheated windshield, heated windscreenواژههای مصوب فرهنگستانشیشۀ جلوی مجهز به گرمکننده برای بخارزدایی و یخزدایی از روی سطح آن
شیشۀ عقب گرمشوheated rear windowواژههای مصوب فرهنگستانشیشۀ عقب مجهز به گرمکننده برای بخارزدایی و یخزدایی از روی سطح آن
بارگُنج حرارتیـ یخچالیrefrigerated and heated containerواژههای مصوب فرهنگستانبارگُنجی با سامانههای گرمایش و سرمایش
عوارض املاکestate duty, estate taxواژههای مصوب فرهنگستانمالیات بر ارثی که پیش از تقسیم ارث، ارزیابی میشود
عتدةلغتنامه دهخداعتدة. [ ع ُ دَ] (ع اِ) ساخت و سامان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آمادگی . (منتهی الارب ). || آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب ).
عتدةلغتنامه دهخداعتدة. [ ع ُ دَ] (ع اِ) ساخت و سامان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آمادگی . (منتهی الارب ). || آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب ).
متعتدلغتنامه دهخدامتعتد. [ م ُ ت َ ع َت ْ ت ِ ] (ع ص ) زیرک و ریزه کار در صنعت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعتد شود.
معتدلغتنامه دهخدامعتد. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آماده کرده و موجود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معتدلغتنامه دهخدامعتد. [ م ُ ت َ / م ُ ت َ دِن ْ ] (ع ص ) به معنی از حد درگذرنده و سخت ستمکار در اصل معتدی بوده «یا» در حالت جری و رفعی ساقط شد. (غیاث ) (آنندراج ). از حد درگذشته و سخت ستمکار. (ناظم الاطباء) : و ما یکذب به الاکل معتد ا
معتدلغتنامه دهخدامعتد. [ م ُ ت َ د د ] (ع ص ) شمرده شده و حساب کرده شده و اعتناشده . (ناظم الاطباء) : پوشنج از جمله ٔ مضافات هراة بود و در اعتداد بغراجق عم سلطان معتد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 242</sp
اعتدلغتنامه دهخدااعتد. [ اَ ت ُ] (ع اِ) ج ِ عَتاد، بمعنی ساخت و سامان و آمادگی و آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ عَتاد. (ناظم الاطباء). ج ِ عَتاد، اسباب فراهم کردن و آمادگی برای کاری . (از اقرب الموارد).