عجیلغتنامه دهخداعجی . [ ع َ جی ی ] (ع ص ) بچه ٔ گم کرده مادر از مردم و شتر که به شیر بیگانه غذا یافته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عجیلغتنامه دهخداعجی . [ ع ُ جی ی ] (ع ص ) کودکی که مادر شیر او را از وقت آن واپس انداخته باشد. (اقرب الموارد). بچه ٔ شیر بدیر یافته . (منتهی الارب ). || کودک که به شیر بیگانه پرورش یافته باشد. (منتهی الارب ).
یخپوزهice footواژههای مصوب فرهنگستانیخ بستهای که تا خط مد محکم به ساحل چسبیده است و کشند بر آن تأثیر نمیگذارد
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َ جی ی ] (ع ص ) سزاوار. حَجِن . (منتهی الارب ). درخور. لایق . ازدر. حری . جدیر.قمین . خلیق . قابل . || عاقل . دانا. (ناظم الاطباء). || حریص . راغب . (ناظم الاطباء).
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َج ْ جی ] (اِخ ) حگی . حجی نبی ، نام کتابی از تورات . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
حجیلغتنامه دهخداحجی . [ ح َ جا ] (ع مص ) از اضداد است . فعل آن از باب سمع یسمع در منتهی الارب آمده و مصدر آن نیامده است . مولع و حریص شدن .(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || لازم گرفتن چیزی را. (از ناظم الاطباء). ملازم گرفتن . || بخیل شدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گذاشتن چیزی و تجاوز کردن ا
عجیبفرهنگ فارسی عمید۱. هرچه از آن تعجب میکنند؛ شگفتآور؛ شگرف.۲. (قید) بهطور شگفتآور: غروبها عجیب دلگیر بود.
عجیبفرهنگ فارسی عمید۱. هرچه از آن تعجب میکنند؛ شگفتآور؛ شگرف.۲. (قید) بهطور شگفتآور: غروبها عجیب دلگیر بود.