ردیابی کمکدارaided trackingواژههای مصوب فرهنگستانردیابی هدف متحرک در زاویه یا ارتفاع یا مسافتی معین با استفاده از سازوکار ردیابی راداری یا لیزری یا بصری یا حرارتی یا ترکیبی از آنها
چَفتۀ هوبَریshoulder arch 1, caernarvon arch 1, square-headed trefoil arch 1, shoulder-headed arch 1واژههای مصوب فرهنگستانصورت ساختهشدۀ قوس هوبَری
قوس هوبَریshoulder arch 2,caernarvon arch 2,square-headed trefoil arch 2,shoulder -headed arch 2واژههای مصوب فرهنگستانقوسی متشکل از سه بخش شامل دو شانه و یک تاج که تاج آن از شانهها آشکارا منفک است
باد توفندنیروhurricane-force windواژههای مصوب فرهنگستاندر مقیاس باد بوفورت، بادی با سرعت برابر یا بیشتر از 64 گره دریایی یا عدد بوفورت 12
توفندhurricaneواژههای مصوب فرهنگستانچرخند حارّهای با میانگین یکدقیقهای بادهای سطحی بیش از 32 متر بر ثانیه متـ . هاریکن باگیو baguio تیفون typhoon چرخند حارّهای شدید severe tropical cyclone عدد بوفورت 12 Beaufort number 12 ویلی ویلی willy-willy
عددفرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) کلمهای که شماره را بیان میکند.۲. شماره؛ تعداد.۳. [عامیانه، مجاز] کسی که بتوان به او توجه یا اعتنا کرد؛ فرد مهم: تو پیش او عددی نیستی.= عدد صحیح: (ریاضی) عدد اصلی؛ هر یک از عددهای ۴، ۳، ۲، ۱، و...= عدد ترتیبی: (ریاضی) نشاندهندۀ مرتبۀ یک چیز در یک جمع است: یکم، دو
عددلغتنامه دهخداعدد. [ ع َ دَ ] (ع اِ) شمار. || شمار گروه . || سالهای عمر کسی که بشمارند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (مص ) شمار کردن . (منتهی الارب ). احصاء کل شی ٔ علی سبیل التفصیل . (تعریفات جرجانی ).
حرف تکریر عددلغتنامه دهخداحرف تکریر عدد. [ ح َ ف ِ ت َ ری رِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف توزیع. رجوع به حرف توزیع شود.
حرف عددلغتنامه دهخداحرف عدد. [ ح َ ف ِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس آنرا چنین نامیده است : و آن حرفی است که عدد اصلی را به عدد ترتیبی بدل سازد. رجوع به حرف ترتیب شود.
زایدالعددلغتنامه دهخدازایدالعدد. [ ی ِ دُل ْ ع َ دَ ] (ع ص مرکب ) زائدالعدد. کوکبی که از ذروة به حضیض آید.
متعددلغتنامه دهخدامتعدد. [ م ُ ت َ ع َدْ دِ ] (ع ص ) زیاده زاید از هزار. (آنندراج ). بسیار و زیاده بر ده هزار. (ناظم الاطباء). || فراوان : در پیرامنش بواسطه ٔ دره ها، جای نزول لشکر وخیام متعدد نیست . (ظفرنامه ٔ یزدی ج 2 ص <span class="h
متمعددلغتنامه دهخدامتمعدد. [ م ُ ت َ م َ دِ ] (ع ص ) دار متمعدد، خانه ٔ دور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بعید. (ذیل اقرب الموارد). || خوراک و پوشاک درشت . (ناظم الاطباء).