عرطسةلغتنامه دهخداعرطسة. [ ع َ طَ س َ ] (ع مص ) یک سو شدن و کناره گزیدن از قوم . (منتهی الارب ). دور شدن از قوم . (از اقرب الموارد). عَطرزة. و رجوع به عطرزة شود. || ذلیل و نرم گردیدن از جنگ و منازعت قوم . (از منتهی الارب ). خوار گشتن از ستیزه و نزاع با قوم . (از اقرب الموارد) .
ارتصاعلغتنامه دهخداارتصاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ارتصاع بچیزی ؛ چسبیدن بدان . چفسیدن . (منتهی الارب ). || میان دو سنگ کوفتن دانه را. (منتهی الارب ). || ارتصاع اَسنان ؛ پیوسته و بهم نزدیک شدن دندانها. با هم قریب شدن دندان .
عرطزةلغتنامه دهخداعرطزة. [ ع َ طَ زَ ] (ع مص ) یک سو گردیدن و کناره گزیدن از قوم . و آن لغتی است در «عرطس ». (از منتهی الارب ). دور شدن از قوم . (از اقرب الموارد). رجوع به عرطسة شود.