عریانیلغتنامه دهخداعریانی . [ ع ُرْ ] (حامص ) برهنگی و بی پوشاکی . (ناظم الاطباء). لختی و برهنگی . (فرهنگ فارسی معین ). تجرد : عریان همه خلق و از بسی سختی کس را نبود خبر ز عریانی . ناصرخسرو.احرام که گیری چو قدح گیر که داردعریانی
حرانیلغتنامه دهخداحرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) ابراهیم بن سنان بن ثابت بن قرةبن مروان بن ثابت حرانی بغدادی . پزشک صابئی متوفی 335 هَ . ق . او راست :زبدةالحکم من الحکمة. اغراض کتاب مجسطی . تفسیر مقاله ٔ نخستین از مخروطات . کتاب آلات الظلال . کتاب الرخامة.النخبة
حرانیلغتنامه دهخداحرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) احمدبن ابی الفتح بن ابی بکر اصفهانی ، مکنی به ابوالشکر. از ابوالعباس احمدبن محمدبن حسین خیاط و ابوالقاسم عبدالرحمان بن ابی عبداﷲبن منده و محمودبن جعفر کوسج و جز ایشان حدیث شنید. یاقوت از سمعانی نقل کند که گفت در اصفهان از گفته ٔ وی حدیث نوشتم و در
حرانیلغتنامه دهخداحرانی . [ ح َرْ را ] (اِخ ) احمدبن حمدان بن شبیب بن حمدان بن محمود حرانی ، ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوعبداﷲ نمیری حنبلی . در حران به سال 603 هَ . ق . بزاد و در قاهره به سال 695 هَ . ق . درگذشت . او راست :