خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزبت
لغتنامه دهخدا
عزبت . [ ع ُ ب َ ] (ع اِمص ) عزبة. بی زنی و بی شوئی . رجوع به عزبة شود.
-
واژههای همآوا
-
ازبة
لغتنامه دهخدا
ازبة. [ اَ ب َ ] (ع اِ) شدت . قحط. (منتهی الارب ).
-
ازبة
لغتنامه دهخدا
ازبة. [ اَ زِ ب َ ] (ع ص ) لاغر، چنانکه شتران ، یا شتر ماده ، یا شتران که نشخوار نکنند.
-
اضبط
لغتنامه دهخدا
اضبط. [ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن قریع. شاعری است . (منتهی الارب ). و صاحب تاج العروس آرد: اضبطبن قریعبن عوف بن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم . شاعر مشهوری است و بنی تمیم پندارند وی نخستین کسی است که در میان آنان ریاست کرده است . و او برادر جعفر انف الناقة ...
-
اضبط
لغتنامه دهخدا
اضبط. [ اَ ب َ ] (اِخ ) ابن کلاب . بطنی از بنی کلاب چنانکه بنوالاضبط. (منتهی الارب ). اضبطبن کلاب بن ربیعة و نام وی کعب است و بنوالاضبط بطنی از بنی کلاب اند. (از تاج العروس ).
-
اضبط
لغتنامه دهخدا
اضبط. [ اَ ب َ ] (ع ص ) آنکه به هر دو دست خود کار کند. (از اقرب الموارد). آنکه به هر دو دست کار برابر کند. مؤنث : ضَبْطاء. ج ، ضُبْط. (اقرب الموارد) (آنندراج ). چپ و راست . ج ، ضُبْط و انثی ضبطاء. (مهذب الاسماء). چپ راست . (مجمل اللغة) (زوزنی ). چپ ...
-
اضبة
لغتنامه دهخدا
اضبة. [ اَ ض ِب ْ ب َ ] (ع اِ) ج ِ ضَباب . (اقرب الموارد). رجوع به ضباب شود.
-
عزبة
لغتنامه دهخدا
عزبة. [ ع َ زَ ب َ ] (ع ص ) زن بی شوی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عَزَب شود. ج ، عُزّاب . (ناظم الاطباء). || زن دوشیزه . (ناظم الاطباء).
-
عزبة
لغتنامه دهخدا
عزبة. [ ع ُ ب َ ] (ع مص ) بی خانواده و اهل شدن . (از اقرب الموارد). عُزوبة.رجوع به عزوبة شود. || (اِمص ) بی زنی و بی شوئی . (منتهی الارب ). اسم است عزب بودن را. (از اقرب الموارد). عزبت . عزوبة. رجوع به عزبت و عزوبة شود.
-
عذبة
لغتنامه دهخدا
عذبة. [ ع َ ب َ ] (اِخ ) موضعی است که از بصره تا بدانجا دو شب راه است و در آن موضع آبهای خوش است و گویند چون آنجا را بکندند آثار زندگی انسان یافتند. (از معجم البلدان ).
-
عذبة
لغتنامه دهخدا
عذبة. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) چغزلاوه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درختی است که شتران را کشد. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). || دارویی است که سرفه را بر طرف کند. (منتهی الارب ) (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد).- ذات العذبة ؛ موضعی است .(منتهی الارب...
-
عذبة
لغتنامه دهخدا
عذبة. [ ع َ ذَ ب َ ] (ع اِ) چغزلاوه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، عذبات . (از اقرب الموارد). || شمله ٔ دستار. || سر شراک . سربند کفش از دوال . || چابق تازیانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رشته ٔ تازیانه . (برهان قاطع). گره تازیانه . (مهذب ال...
-
عذبة
لغتنامه دهخدا
عذبة. [ ع َ ذِ ب َ ] (ع اِ) عَذَبة. چغزلاوه . || آنچه از طعام دور ریخته شود. آنچه از گندم برآید و دور کرده شود. (منتهی الارب ) (از قطرالمحیط) (از اقرب الموارد). || خاشاک . (قطرالمحیط) (اقرب الموارد). خس و خاشاک . (منتهی الارب ). || خاک ها که اطراف یک...