عسرالبولفرهنگ فارسی عمیددشواری خروج ادرار و احساس درد در مجرای بول بهواسطۀ تولید سنگ مثانه یا علت دیگر.
کمیزگرفتگیلغتنامه دهخداکمیزگرفتگی . [ ک ُ / ک ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) حبس البول . عسرالبول . (ناظم الاطباء). تقطیرالبول . عسرالبول . (از اشتینگاس ).
کمیزگرفتهلغتنامه دهخداکمیزگرفته . [ک ُ / ک ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مبتلا به حبس البول . (ناظم الاطباء). دچار عسرالبول . (از اشتینگاس ).
جاوشیرفرهنگ فارسی عمید۱. گیاهی با ساقۀ بلند و پرزدار، برگهای شبیه برگ انجیر، و گلهای زرد خوشبو.۲. صمغی بدبو که از ریشه و ساقۀ این گیاه گرفته میشود و برای استرس، استسقا، عسرالبول، و بیماریهای عصبی نافع است.
خرءالفارلغتنامه دهخداخرءالفار. [ خ ُ ئُل ْ ] (ع اِ مرکب ) سرگین موش بود برداءالثعلب طلا کردن سود دهد، خاصه چون با سرکه بود و اگر با درد شراب بیاشامند، سنگ کرده بریزاند و اگر از وی شیاف سازند و کودکان بخود برگیرند، شکم براند و چون بپزند و در آب آن نشینند، عسرالبول را نافع بوده و اگر در چشم کشند سپ
حبس البوللغتنامه دهخداحبس البول . [ ح َ سُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اُسر. شاشبند. شاشبندی . احتباس بول . احتقان . عسرالبول . در علاج آن در قرابادین آمده است : انیسون ، تخم کرفس از هر یک سه درم ، قندسفید چهار درم همه را کوفته و بیخته کفه زنند (یعنی کفلمه کنند) و نیم پیاله حلیب بزور ثلاثة یعنی تخم خیار