عشولغتنامه دهخداعشو. [ ع َش ْوْ ] (ع مص ) در شب از دور دیدن آتش را و آهنگ روشنی آن نمودن . (از منتهی الارب ). نزدیک آتش شدن برای بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ): عشا النار، عشا اًلی النار؛ آتش را در شب از دور دیدو قصد روشنائی آن را کرد به امید رهنمایی و یا مهمانی . (از اقرب المو
عشولغتنامه دهخداعشو. [ ع ِش ْوْ ] (ع اِ) کاسه ٔ شیر که شبانگاه وقت بازگشتن گوسپندان یا بعد آن نوشند. (منتهی الارب ). قدح شیر و لبن که در ساعت بازگشتن گوسفندان از چرا، و یا بعد از آن نوشیده شود. (از اقرب الموارد).
عشولغتنامه دهخداعشو. [ ع ُ ش ُوو ] (ع مص ) در شب از دور دیدن آتش را و آهنگ روشنی نمودن . (از منتهی الارب ). آتش را در شب از دور دیدن و قصد روشنائی آن کردن به امید رهنمایی یا مهمانی . (از اقرب الموارد). عَشْو. رجوع به عَشْو شود. || طعام شبانگاهی خوردن . (از منتهی الارب ). عَشْو. رجوع به عَشْو
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود
ردة هجومیassault echelonواژههای مصوب فرهنگستانعنصری از واحدها و نیروهای رزمی و هوایی در عملیات آبخاکی که مأموریت ادارة حملة اولیه بر روی مناطق عملیاتی را بر عهده دارد
عشوائيدیکشنری عربی به فارسیناشي از عدم تبعيض , خالي از تبعيض , يکسره , تصادفي , مسير ناگهاني , خط سير اتقافي , فکر تصادفي , غيرعمدي
عشیلغتنامه دهخداعشی . [ ع َش ْی ْ ] (ع مص ) طعام شبانگاهی خورانیدن کسی را. (از منتهی الارب ). عشاء و شام دادن کسی را. (از اقرب الموارد). عَشْو. و رجوع به عشو شود. || در شب قصد کردن کسی را. (از منتهی الارب ). عَشو. و رجوع به عشو شود. || به شب چرانیدن شتران را. (از ناظم الاطباء). عَشو.و رجوع ب
اعراض کردنلغتنامه دهخدااعراض کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . بیزاری نشان دادن . نفرت پیدا کردن . روی برگردانیدن . رخ تافتن . (فرهنگ فارسی معین ). رو گردانیدن و دامن کشیدن وسر پیچیدن و سر باززدن و برشکستن و سر بازکردن و سرکشیدن و سر وازدن از چیزی و شانه کردن و شانه گردانی و شانه خالی
تاریکیلغتنامه دهخداتاریکی . (حامص ) (از: تاریک + «َی »، پسوند مصدری ) پهلوی تاریکیه ، گیلکی تاریکی ، فریزندی و نطنزی تاریکی ، یرنی تاریکی ، گورانی تاریکی . ظلمت . تیرگی . سیاهی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و بدین معنی در آنندراج نیز آمده است ضد روشنی . تیرگی و سیاهی در شب و غیره . (فرهنگ نظا
عشوائيدیکشنری عربی به فارسیناشي از عدم تبعيض , خالي از تبعيض , يکسره , تصادفي , مسير ناگهاني , خط سير اتقافي , فکر تصادفي , غيرعمدي