اشوکارلغتنامه دهخدااشوکار. [ ](اوستایی ، اِ) کلمه ٔ اوستایی است بمعنی بخشنده ٔ قوت رجولیت که زردشتیان آنرا یکی از عناصر چهارگانه می دانستند. رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 174 شود.
اشاقرلغتنامه دهخدااشاقر. [ اَ ق ِ ] (اِخ ) چند کوه است میان حرمین شریفین . || قبیله ای است به یمن . (منتهی الارب ). و رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 152 شود.
عساکرلغتنامه دهخداعساکر. [ ع َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ عَسکر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لشکرها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به عسکر شود.- عساکر منصوره ، عساکر نصرت مآثر ؛ سپاه فیروزمند و مظفر. (ناظم الاطباء).|| (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).