خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
عقار
/'aqār/
معنی
خانه؛ ملک؛ آب و زمین زراعتی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آبوزمین، املاک، سزا
۲. کالا، متاع
دیکشنری
chattel, property
-
جستوجوی دقیق
-
عقار
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبوزمین، املاک، سزا ۲. کالا، متاع
-
عقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'aqār خانه؛ ملک؛ آب و زمین زراعتی.
-
عقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عقاقیر] [قدیمی] 'aqqār ۱. درخت.۲. دوا؛ دارو؛ داروی گیاهی.
-
عقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'oqār شراب؛ می.
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع َ ] (اِخ ) نام چند جایگاه است از آن جمله : ریگستانی است قریب دهناء. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || زمینی است مر باهله را. (منتهی الارب ). جایگاهی است در دیار باهله در اطراف یمامة. (از معجم البلدان ). || ریگستانی است در قریتین . (از م...
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع َ ](ع اِ) زمین و آب و مانند آن . (منتهی الارب ). زمین . (دهار) (از اقرب الموارد). آب و زمین و زراعت و اراضی و ملک و قریه و خزائن . (آنندراج ). زمین و آب و درخت . (مهذب الاسماء). زمین و درخت و کالا، از این رو شامل منقول نیز می باشد. (از کشاف...
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع َق ْ قا ] (اِخ ) نام مردی از همدان که گویند در جنگ سی اسب را کشته است . (از منتهی الارب ).
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع َق ْ قا ] (ع ص ) مبالغه است مصدر عَقر را. (از اقرب الموارد). رجوع به عَقر شود. || (اِ) گیاه که بدان تداوی نمایند و یا اصل داروها. (منتهی الارب ). دارو، و یا گیاه ویا ریشه های گیاه که بدان درمان کنند. و گویند عقاقیر اصل و ریشه ٔ داروها است ....
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع ُ ] (اِ) طائری است که از پر او جیغه و کلغی سازند و اکثر پرهای سیاه دارد و لیکن معلوم نیست که لغت کجاست . (آنندراج ) : بسکه رو گردانی از من ای نگار گلعذارپیش چشمم کاکلت زلف است مانند عقار.میرزاطاهر وحید (از آنندراج ).
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع ُ ] (اِخ ) (غب الَ ...) جایگاهی است بحری ، نزدیک بلاد مهرة. (از معجم البلدان ).
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع ُ ] (اِخ ) (یوم الَ ...) نام جنگی است که با بنی تمیم کرده اند، و در آن سوار آنان شهاب بن عبدقیس به دست سیاربن عبید حنفی به قتل رسید. (از معجم البلدان ).
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع ُ ] (ع اِ) برگزیده ٔ رخت و اسباب که جز در عید و نحو آن استعمال نکنند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَقار. و رجوع به عَقار شود. || نوعی از جامه ٔ رنگین . (منتهی الارب ). نوعی از لباسها که سرخ رنگ است . (از اقرب الموارد). نوعی از جامه...
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع ُ ] (ع مص ) نازاینده شدن زن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عَقر. عُقر. عَقارة. عُقارة.
-
عقار
لغتنامه دهخدا
عقار. [ ع ُق ْ قا ] (ع ص ) کلأ عقار؛ گیاه که خسته و مجروح کند ستور را. || (اِ)گیاهی است تر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
عقار
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - اسباب و اثاث خانه . 2 - مِلک و زمین زراعتی . ج . عقارات .