عمیملغتنامه دهخداعمیم . [ ع َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (از معجم البلدان ). موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
عمیملغتنامه دهخداعمیم . [ ع َ ] (ع ص ) تمام ، و هرچه فراهم آید و بسیار گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تمام و همه را فراگیرنده . (غیاث اللغات ). کامل از هر چی
عمیمفرهنگ انتشارات معین(عَ مِ) [ ع . ] (ص .) 1 - تمام ، کامل . 2 - شامل همه . 3 - هرچه فراهم آید و بسیار گردد.
امیملغتنامه دهخداامیم . [ اَ ] (ع اِ)سنگی که بدان سر شکنند. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). ج ، امائم . (ناظم الاطباء). و رجوع به امیمة شود.
امیملغتنامه دهخداامیم . [ اَ ] (ع ص ) نیکوقد. (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). خوش قدوقامت . (یادداشت مؤلف ). || آنکه دماغ او را ضربی رسیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندرا
امیملغتنامه دهخداامیم . [ اِ ] (ع اِ) ممال امام : گفت امت مشورت با که کنیم انبیا گفتند با عقل امیم . مولوی (مثنوی ).آفتابا با چو تو قبله وْ امیم شب پرستی ّ و خفاشی می کنیم . مو
عمیمرتانلغتنامه دهخداعمیمرتان . [ ع ُ م َ م ِ رَ ] (ع اِ) همان عمیران است . (از منتهی الارب ). رجوع به عمیران شود.
عمیمةلغتنامه دهخداعمیمة. [ ع َ م َ ] (ع ص ) جاریة عمیمة؛ دختر درازقامت . نخلة عمیمة، کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن تام الخلقه و درازقامت . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطب
عمیمرتانلغتنامه دهخداعمیمرتان . [ ع ُ م َ م ِ رَ ] (ع اِ) همان عمیران است . (از منتهی الارب ). رجوع به عمیران شود.
عمیمةلغتنامه دهخداعمیمة. [ ع َ م َ ] (ع ص ) جاریة عمیمة؛ دختر درازقامت . نخلة عمیمة، کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زن تام الخلقه و درازقامت . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطب
تحریض کردنلغتنامه دهخداتحریض کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرم کردن . تشویق کردن . راغب کردن کسی را برای کاری : یکدیگر را بر عرفان قدر و خانه ٔ کریم و کرم عمیم او تحریص و تحریض کرد